کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَزَّه گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گزه
لغتنامه دهخدا
گزه . [ گ َ زَ ] (اِ) نوعی از تیر و پیکان باشد. || چوبی که بدان نقاره نوازند. (آنندراج ) (غیاث ).
-
گزه
لغتنامه دهخدا
گزه . [ گ َ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 26 هزارگزی خاور خوسف و 11هزارگزی خاور گل . هوای آن معتدل و دارای 25 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو اس...
-
گزه
لغتنامه دهخدا
گزه . [ گ ِ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار، واقع در 30 هزارگزی جنوب باختر بستک ، دامنه ٔ جنوبی کوه سرخک . هوای آن گرم و دارای 259 تن سکنه است . آب آنجا از باران تأمین میشود و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و شغل اهالی ز...
-
لب گزه
لغتنامه دهخدا
لب گزه . [ ل َ گ َ زَ / زِ ] (اِمص مرکب ) لب گزک . گزیدن لب به دندان به علامت پشیمانی یا اشاره به کسی برای سکوت او.
-
جستوجو در متن
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار گیرد و دوره ٔ دهان را تشکیل دهد : لب بخت پیروز را خنده ا...