کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَرزه مار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرزه
لغتنامه دهخدا
گرزه . [ گ ُ زَ / زِ ] (اِ) گرز که عربان عمود گویند. (برهان ) : چو من گرزه ٔ سرگرای آورم سرانتان همه زیر پای آورم . فردوسی .خنجر بیست منی گرزه ٔ پنجاه منی کس جز او کار نبسته ست مگر رستم زر. فرخی .ارزنی باشد به پیش حمله اش ارژنگ دیوپشه ای باشد به پیش ...
-
گرزه ٔ گاوپیکر
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاوپیکر.[ گ ُ زَ / زِ ی ِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرز فریدون را گویند چه آن را بهیأت سر گاومیش ازفولاد ساخته بودند. (جهانگیری ) (برهان ) : یکی گرزه ٔ گاوپیکر سرش زدی هر که آمد همی در برش . فردوسی .خروشان از آنجایگه برنشست یکی ...
-
گرزه ٔ گاوچهر
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاوچهر. [ گ ُ زَ / زِی ِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوپیکر است که گرز فریدون باشد. (جهانگیری ) (برهان ) : همیگشت [ اسفندیار ] بر سان گردان سپهربچنگ اندرون گرزه ٔ گاوچهر. فردوسی .رجوع به گرزه ٔ گاوپیکر و گرزه ٔ گاورنگ و گرزه ٔ گاوسار...
-
گرزه ٔ گاورنگ
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاورنگ . [گ ُ زَ / زِ ی ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوچهر. گرزی که سر آن به شکل سر گاو بود : چنین تا لب رود جیحون ز جنگ نیاسود با گرزه ٔ گاورنگ . فردوسی .بیامد خروشان بدان دشت جنگ بچنگ اندرون گرزه ٔ گاورنگ . فردوسی .دمان پیش ضحاک رف...
-
گرزه ٔ گاوروی
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاوروی . [ گ ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که سر آن بشکل گاو است . گرزه ٔ گاوچهر : زند بر سرت گرزه ٔ گاوروی ببندت درآرد از ایوان به کوی . فردوسی .رجوع به گرزه ٔ گاوچهر و گرزه ٔ گاورنگ و گرزه ٔ گاوپیکر و گرزه ٔ گاوسار و گرزه ٔ گا...
-
گرزه ٔ گاوسار
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاوسار. [ گ ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوچهر است که عمود فریدون باشد. (برهان ). گرزه ٔ گاوپیکر است . (جهانگیری ) : نشست از بر تخت گوهرنگارابا تاج و با گرزه ٔ گاوسار. فردوسی .کمر بستن و رفتن شاهواربه چنگ اندرون گرزه ٔ گاوسا...
-
گرزه ٔ گاوسر
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاوسر. [ گ ُ زَ / زِ ی ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوسار است که گرز فریدون باشد. (برهان ). گرزه ٔ گاوپیکر است . (جهانگیری ). گرزه ٔ گاوچهر و گاوپیکر و گاوسار و گاوسر، همه گرز فریدون بود. (انجمن آرا) (آنندراج ) : برآویخت [ گیو ] با د...
-
گرزه ٔ گاومیش
لغتنامه دهخدا
گرزه ٔ گاومیش . [ گ ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوسر است که گرز فریدون باشد و آن را مانند سر گاومیش از فولاد ساخته بودند. (برهان ). گرزه ٔ گاوپیکر است . (جهانگیری ) : به هر یک ز ما بود پنجاه بیش سرافراز با گرزه ٔ گاومیش . فردوسی ....
-
واژههای همآوا
-
گرزه مار
لغتنامه دهخدا
گرزه مار. [ گ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مار زهردار بود : چه کردی زبان بر بدی کامکارچه در آستین داشتی گرزه مار. سنایی .ز من بگذر که من خود گرزه مارم بلی مارم که چون او مهره دارم . نظامی .رجوع به گرزه شود.
-
جستوجو در متن
-
افعی
لغتنامه دهخدا
افعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث . (منته...
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، ...
-
کامگار کردن
لغتنامه دهخدا
کامگار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیروزمند کردن . غالب و چیره ساختن . مسلط کردن : چه کردن زبان بر بدی کامگارچه در آستین داشتن گرزه مار.اسدی .
-
مارماهی
لغتنامه دهخدا
مارماهی . (اِ مرکب ) ماهیی است عظیم الجثه ٔ فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنگ و بی فلس است و استخوان کمی دارد و شارب آن مانند مار باریکی دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل ، مانند خرطوم و یهودان آن را می خورند و در تحفه گفته به مازندران آن را ک...