کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوه گردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوه گردان
لغتنامه دهخدا
گوه گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوه غلطان و جعل . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). خبزدوک . سرگین گردان . گوه گردانک . سرگین گردانک . جُعَل . (منتهی الارب ). دَحروجَه . صَعرورَة. ابوسلمان . ابوهاشم . (منتهی الارب ). رجوع به گوگار و گوگردانک و جُعَل و گو...
-
واژههای مشابه
-
گوه کلاته
لغتنامه دهخدا
گوه کلاته . [ گ َوَ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. واقع در 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ به قوچان . جلگه ای و هوای آن معتدل و سکنه ٔآن 97 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و چغندر و شغل اهال...
-
گوه نو
لغتنامه دهخدا
گوه نو. [ گ َ وِ ] (اِخ ) (کوهناب ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 16هزارگزی خاور مرند و 16هزارگزی خط راه آهن و شوسه ٔ جلفا به مرند. جلگه ٔ و هوای آن سردسیر وسکنه ٔ آن 491 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن...
-
گوه بین
لغتنامه دهخدا
گوه بین . (نف مرکب ) بیننده ٔ گوه . کسی که نگهبانی میکند از فرناک و آنجا را پاک و پاکیزه می نماید. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 325) (ناظم الاطباء).
-
قلعه تل گوه
لغتنامه دهخدا
قلعه تل گوه . [ ق َ ع َ ت ُ گ َ وَ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 10هزارگزی جنوب خاور فهلیان و کنار شوسه ٔ کازرون به فهلیان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 78تن است . آ...
-
جستوجو در متن
-
گوی گردانک
لغتنامه دهخدا
گوی گردانک . [ گ َ ن َ ] (اِ مرکب ) به معنی گوی گردان است که خنفساء باشد. (برهان ). سرگین گردانک . گوه گردان . گوه گردانک . جعل . گوگردانک . گوی گردان و گوگار و گوگال . رجوع به هریک از این کلمات در جای خود شود.
-
گه غلط
لغتنامه دهخدا
گه غلط. [ گ ُه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی گه گردان و جعل است . (آنندراج ). خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . گوه غلطان . خنفساء. رجوع به گوگردانک و گوگردان شود.
-
کبرثل
لغتنامه دهخدا
کبرثل . [ ک َ ب َ ث َ ] (ع اِ) خبزدوک نر. (منتهی الارب ).خنفساء نر. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). خبزدو. (برهان ذیل خبزدوک ) (اقرب الموارد). گوه گردان . (منتهی الارب ). سرگین گردان . سرگین گردانک . || بچه ٔ گوه گردان . (منتهی الارب ). بچه ٔ جعل . (اقرب...
-
صعرورة
لغتنامه دهخدا
صعرورة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) گویک گوه گردان . (منتهی الارب ).
-
ابوهاشم
لغتنامه دهخدا
ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) گوه گردان . سرگین گردان . جُعَل . گوگال . || و صاحب المرصعمعنی چاه و نوعی سَبُع و دده نیز بکلمه داده است .
-
قعموطة
لغتنامه دهخدا
قعموطة. [ ق ُ طَ ] (ع اِ) در تکمله به معنی قعموط آمده . (اقرب الموارد). رجوع به قعموط شود. || گویک گوی گردان . (منتهی الارب ). گویک گوه گردان . (آنندراج ). دحروجة الجعل . (اقرب الموارد).
-
مؤشرالعضدین
لغتنامه دهخدا
مؤشرالعضدین . [ م ُ ءَش ْ ش َ رُل ْ ع َ ض ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . موشرالعضدین . سرگین غلتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جعل . (ناظم الاطباء). گوه گردان . گوه غلطان . گوگال . سرگین گردان . (یادداشت مؤلف ).
-
عجانس
لغتنامه دهخدا
عجانس . [ ع َ ن ِ ] (ع اِ) گوه گردان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جعلان . مقلوب جعانس . (اقرب الموارد).