کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوهرانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوهرانداز
لغتنامه دهخدا
گوهرانداز. [ گ َ / گُو هََ اَ ] (نف مرکب ) گوهرافشان . گوهرنثار : همه ره گنج ریز و گوهراندازبیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی .- گوهرانداز کردن ؛ کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد : بر او از مژه گوهرانداز کردپس از پای او نامه را باز کرد.امیرخسرو...
-
جستوجو در متن
-
گهرانداز
لغتنامه دهخدا
گهرانداز. [ گ ُ هََ اَ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرانداز. رجوع به ذیل همین کلمه شود.
-
گوهراندازی
لغتنامه دهخدا
گوهراندازی . [ گ َ / گُو هََ اَ ] (حامص مرکب ) عمل گوهرانداز. گوهرپاشی . گوهرپراکنی . || در بیت زیر، گوهر به دور افکندن ، مجازاً، اعراض از مال اندوزی : چه باید به خون گوهر اندوختن مرا گوهراندازی آموختن . نظامی .|| کنایه از سخنان نغز گفتن .
-
گنجریز
لغتنامه دهخدا
گنجریز. [ گ َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج ). سخی و جوانمرد. || مسرف . مبذر. (ناظم الاطباء). || ریزنده ٔ گنج : بفرمود تا خازن زودخیزکند پیل بالا بر او گنج ریز. نظامی .همه ره گنج ریز و گوهراندازبیاوردند شیرین را به صد ناز. نظام...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...