کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوهران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوهران
لغتنامه دهخدا
گوهران . [ گ َ / گُو هََ ] (اِ) عناصر اربعه . (مؤید الفضلاء). جمع گوهر است برخلاف قیاس .آخشیج . عناصر چهارگانه . رجوع به عناصر اربعه شود.
-
گوهران
لغتنامه دهخدا
گوهران . [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی . واقع در 5500 گزی شمال خاوری خوی و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ خوی به جلفا.محلی است جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 583 تن است . آب آن از رودخانه ٔ قودوخ بوغان و چشمه تأم...
-
واژههای مشابه
-
هفت گوهران
لغتنامه دهخدا
هفت گوهران . [ هََ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) هفت گوهر. هفت فلز : این هفت گوهران گدازان راسقراط بازبست به هفت اختر. ناصرخسرو.رجوع به هفت فلز و هفت گوهر و اَجساد شود.
-
شاه گوهران
لغتنامه دهخدا
شاه گوهران . [ هَِ گ َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوهر بس گرانمایه بود. (فرهنگ جهانگیری ). گوهر درخشانی که در کلانی و بزرگی اول گوهر باشد. (ناظم الاطباء). گوهر ممتاز در نوع خود. || یکدانه مروارید که صدف را پر کرده باشد. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) ...
-
جستوجو در متن
-
انجاب
لغتنامه دهخدا
انجاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نُجَبَة، گرامی گوهران . (از منتهی الارب ). و رجوع به نجبة شود.- سلالةالانجاب ؛ نسل گرامی گوهران ، فرزند گرامی گوهران . (از یادداشت مؤلف ).
-
هفت گوهر
لغتنامه دهخدا
هفت گوهر. [ هََ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) اجساد سبعه ، هفت فلز. زر و سیم و قلع و مس و آهن و سرب و خارصینی . (ازیادداشت مؤلف ). رجوع به هفت گوهران و اَجساد شود.
-
لعل نمای
لغتنامه دهخدا
لعل نمای . [ ل َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) که چون لعل نماید و به نظر آید : آن خزف گوهران لعل نمای همه رفتند و کس نماند بجای .نظامی .
-
گوهرآمای
لغتنامه دهخدا
گوهرآمای . [ گ َ / گُو هََ ](نف مرکب ) از گوهر + آمای ، نعت فاعلی از آماییدن به معنی پر کردن و آراستن باشد. آراسته به گوهر. پرکننده به گوهر. || آنکه مروارید و جوهر را به رشته میکشد. || آنکه نیکو حکم میکند. (ناظم الاطباء). || هستی بخش . (بهار عجم ) (آ...
-
گرده شین
لغتنامه دهخدا
گرده شین . [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در 7500گزی شمال خاوری خوی و 2500گزی باختر راه شوسه ٔ خوی به جلفا. هوای آن معتدل و دارای 534 تن سکنه است . آب آنجا از رود قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غل...
-
آمای
لغتنامه دهخدا
آمای . (فعل امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن : گفت مشّاطه را که صنعخدای یعنی آن لعبت چگل ، آمای . عمعق . || (نف مرخم ) مهیّاکننده . مستعدکننده . (برهان ). و در کلمات مرکّب...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة (صورت ). (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) : باغ چون مجلس کسری شده پر حور و پری راغ چون نامه ٔ مانی شده پر نقش و صور. فرخی .گهی چو مرد پریسای گونه گونه صورهمی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب . لبیبی .مر آمیزش ...
-
آمیزش
لغتنامه دهخدا
آمیزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر و عمل آمیختن . مزاج . مزج . امتزاج . خلط. (دهار). اختلاط. ترکیب : جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شناه . سنائی .مر آمیزش گوهران را بگوی سبب چه که چندین صور زو بخاست ؟ ناصرخسرو. || خلطه . ...
-
تناسل
لغتنامه دهخدا
تناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن . (غیاث اللغات ) : هرکه خدمت ... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه...