کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر. [ گ َ / گُو هََ ] (اِ) گیاهی است که به تازی اذخر گویند. (مؤید الفضلا). رجوع به اذخر شود.
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر. [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان أمجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 7هزارگزی راه مالرو مسکون به کروک . سکنه ٔ آن 4 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر. [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع در 9هزارگزی شمال باختر جوی زر و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔشاه آباد به ایلام . در دشت واقع و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کنگیر تأمین میشو...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر. [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان زنجان . واقع در 81هزارگزی شمال باختری سیردان و 9هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی ، هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 557 تن است . آب آن از رودخانه ٔ سرخه میشه تأمین میشود. محصول عمده ٔ ...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...
-
واژههای مشابه
-
گوهر آدم
لغتنامه دهخدا
گوهر آدم . [ گ َ / گُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) ذات و اصل آدم باشد. (آنندراج ). || فرزند آدم را نیز گویند. (آنندراج ) : تو آن خجسته وزیری که تا گه محشرچو تو وزیر نخیزد ز گوهر آدم . معزی .|| خاک را هم گفته اند. (آنندراج ).
-
گوهر آسمان
لغتنامه دهخدا
گوهر آسمان . [ گ َ / گُو هََ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصل و جرم آسمان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مؤید الفضلا). || کنایه از کواکب باشد. (آنندراج ).
-
گوهر اصفهانی
لغتنامه دهخدا
گوهر اصفهانی . [ گ َ / گُوهََ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسماعیل کوهپایه ای ابن حسن بن اسماعیل اصفهانی متولد در ماه جمادی الاولی سال 1342 هَ . ق . از گویندگان و دانشمندان فارسی زبان بوده و در شهر اصفهان نشو و نما کرد. وی کتاب علوم و عقاید و تاریخ ...
-
گوهر افشاندن
لغتنامه دهخدا
گوهر افشاندن . [ گ َ / گُو هََ اَ دَ ] (مص مرکب ) گوهر پاشیدن . فروریختن گوهر بر کسی یا بر چیزی . پخش کردن گوهر : جهان آفرین را همی خواندندبر آن موبدان گوهر افشاندند.فردوسی .مرا مشتری هست گوهرشناس همان گوهر افشاندن بی قیاس .نظامی .
-
گوهر باریدن
لغتنامه دهخدا
گوهر باریدن . [ گ َ / گُو هََ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن و پاشیدن گوهر. || بخشیدن گوهر. || کنایه از جوانمردی و کرم و سخاوت باشد. || کنایه از اشک ریختن . گریه کردن . گریستن . || کنایه از باران باریدن ابر. رجوع به گوهربار شود.
-
گوهر تر
لغتنامه دهخدا
گوهر تر. [ گ َ / گُو هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع) (بهار عجم ). سرشک دیده . || کنایه از سخن با آب و تاب باشد. (آنندراج ). فصاحت و بلاغت . سخنوری . کلمات نغز و حکیمانه .
-
گوهر دیده
لغتنامه دهخدا
گوهر دیده . [ گ َ / گُو هََ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بینایی . چشم . دیده : گوهر دیده کجا فرسوده ای پنج حس را در کجا پالوده ای . مولوی .|| کنایه از اشک دیده باشد.
-
گوهر سفتن
لغتنامه دهخدا
گوهر سفتن . [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. (بهار عجم ) (آنندراج ). دُر سفتن . || کنایه از انشای سخن کردن . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (مؤید الفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. (برهان قاطع) (...
-
گوهر سفته
لغتنامه دهخدا
گوهر سفته . [ گ َ / گُو هََ رِ س ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی )گوهر سوراخ شده . دُر سفته . رجوع به گوهر سفتن شود.