کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گونهشناسی جُرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گونه گونه
لغتنامه دهخدا
گونه گونه . [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) رنگارنگ . (انجمن آرای ناصری ذیل ماده ٔ گون ). گوناگون . لونالون . ملون به الوان . از هر لون . از هر رنگ . رنگهای مختلف : ز هر گونه گونه درخشان درفش جهانی شده سرخ و زرد و بنفش . فردوسی . || اقسام مختلف . (ن...
-
گونه سرخ
لغتنامه دهخدا
گونه سرخ . [ ن ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی شمال برازجان و 7هزارگزی رودخانه ٔ شاپور. دامنه ٔ کوه و هوای آن گرمسیر وسکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از رودخانه ٔ شاپور و چاه تأمین میشود. محصولات آن ...
-
گونه قاجار
لغتنامه دهخدا
گونه قاجار. [ ن ِ ] (اِخ ) امیر گونه ٔ قاجار در سال 1025 از طرف شاه عباس بر قلعه ٔ ایروان حکومت میکرد و پس از شکست سپاه سلطان محمدخان سلطان روم ، زندگی را بدرود گفت . (از تاریخ کرمان ص 284).
-
گونه قارشو
لغتنامه دهخدا
گونه قارشو. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 43هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 20 تن است . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ،...
-
گونه گل
لغتنامه دهخدا
گونه گل . [ ن ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ صائین دژ به میاندوآب . دره و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 55 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوب...
-
گونه مشکه
لغتنامه دهخدا
گونه مشکه . [ ن ِ م ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 53000 گزی جنوب باختری مهاباد و 41هزارگزی جنوب باختری مهاباد به سردشت . کوهستانی و هوای آن سردسیر و سالم و سکنه ٔ آن 65 تن است . آب آن از رودخانه ٔ بادین آباد ...
-
گونه باخان
لغتنامه دهخدا
گونه باخان . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 41هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 31هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 155 تن است . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ، نخو...
-
گونه سازی
لغتنامه دهخدا
گونه سازی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) در نقاشی ، چهره پردازی و صورت کشیدن باشد. (از تاریخ عالم آرای عباسی ج 1 ص 176).
-
گونه گون
لغتنامه دهخدا
گونه گون . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) به معنی گوناگون که رنگارنگ باشد. (برهان قاطع). رنگهای مختلف و رنگارنگ . (ناظم الاطباء). لونالون . ملون به الوان . همه رنگ . رنگ به رنگ . از لون دیگر : تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زربر او گونه گون خوشه های گهر. فردوسی ....
-
کوتاه گونه
لغتنامه دهخدا
کوتاه گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تقریباً کوتاه . تا حدی کوتاه : پلی بود قوی پشتوانهای قوی برداشته و پشت آن استوار پوشیده کوتاه گونه . (تاریخ بیهقی ). قصه ای است کوتاه گونه حدیث این طغرل ، اما نادر است و ناچار بگوییم . (تاریخ بیهقی ). و رجوع به کو...
-
عقیق گونه
لغتنامه دهخدا
عقیق گونه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) چون عقیق : شهدی که عقیق گونه باشداو را بمزی چه گونه باشد.نظامی .
-
غافل گونه
لغتنامه دهخدا
غافل گونه . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مانند غافل . غافل وار : پادشاه اسلام لشکریان خود را غافل گونه دید و از استعداد جنگ ذاهل ... (تاریخ غازانی ص 126).
-
یک گونه
لغتنامه دهخدا
یک گونه . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) یک نوع و یک رنگ . (آنندراج ). دارای یک رنگ و یک قسم و یک جنس . (ناظم الاطباء). و رجوع به یک قسم شود.
-
هیچ گونه
لغتنامه دهخدا
هیچ گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) هیچ قسم : مگردان دل از مهر افراسیاب مکن هیچ گونه به رفتن شتاب . فردوسی .ز فرمان او هیچ گونه مگردتو پیرایه دان بند بر پای مرد.فردوسی .
-
ابله گونه
لغتنامه دهخدا
ابله گونه . [ اَ ل َه ْ ن َ/ ن ِ ] (ص مرکب ) ساده لوح . خُلَک : این فرخ مردی بود صائن و عفیف ولیکن پاره ای ابله گونه . (تاریخ بخارا).