کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش خراش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوش خراش
لغتنامه دهخدا
گوش خراش . [ خ َ ] (نف مرکب ) رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود.
-
واژههای مشابه
-
کله گوش
لغتنامه دهخدا
کله گوش . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) خشت یا آجری که گوشه ٔ آن شکسته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گسترده گوش
لغتنامه دهخدا
گسترده گوش . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه گوش پهن دارد در درازی یا کوچکی . سَبتاء. (منتهی الارب ).
-
گلیم گوش
لغتنامه دهخدا
گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. (برهان ). در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هَ . ق . ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را ...
-
گنده گوش
لغتنامه دهخدا
گنده گوش . [گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که گوش او بوی بد دهد.
-
کته گوش
لغتنامه دهخدا
کته گوش . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . سکنه آن 293 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلان گوش
لغتنامه دهخدا
کلان گوش . [ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ گوش . (منتهی الارب ) (از اشتینگاس ). آنکه گوش بزرگ دارد. ارفش . آذن . پیل گوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و گوش شود.
-
گوش بریدن
لغتنامه دهخدا
گوش بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن گوش . || قرض کردن به دسیسه به قصد پس ندادن . رجوع به گوش بر و گوش بری شود.
-
گوش پیچیدن
لغتنامه دهخدا
گوش پیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) تابیدن گوش . میان دو انگشت شست و اشاره ، گرفتن گوش کسی و گرداندن ، تأدیب و سیاست و مجازات او را.
-
گوش پیل
لغتنامه دهخدا
گوش پیل . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوش فیل . اذن فیل . || نامی های دوچشمه را (درالفبا) : و ها از بسیار گونه کنند، های دوچشمه که دو صفر متصاعد بر سر هم باشند آن را گوش پیل خوانند... (راحةالصدور ص 444 فی معرفة اصول الخط).
-
گوش خوردن
لغتنامه دهخدا
گوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دیدن . ناراحت شدن . آسیب دیدن : ای هنرهای تو افریدونی وی اثرهای تو نوشروانی نه ز آسیب قضا گوش خوری نه به اشکال فلک درمانی .انوری .
-
گوش دادن
لغتنامه دهخدا
گوش دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) شنیدن . (غیاث ). گوش افکندن . (آنندراج ). تسمّع. (دهار). انظار. (منتهی الارب ). حالت استماع به خود گرفتن . استماع . اصغاء. ارعاء. گوش فراداشتن . نیوشیدن . گوش داشتن : گشاده زبان مرد بسیارهوش بدو داد شاه جهاندار گوش . فردو...
-
گوش داشتن
لغتنامه دهخدا
گوش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای گوش بودن .دارای آلت شنوایی بودن . صاحب اذن بودن : عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنوددرد ما نیک نباشد به مداوای حکیم . سعدی . || به معنی متوجه شدن باشد و کنایه از دیدن و... نگاه کردن نیز هست . (برهان ). متوجه شدن و دی...
-
گوش فیل
لغتنامه دهخدا
گوش فیل . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن آروم کولوکازیا و یا آروم اسکولنتا است و آن را به عربی قلقاس الفیل و به فارسی قلقاس و گوش فیل می گویند. (از واژه نامه ٔ گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 31). || قسمی از حلویات . قسمی شیرینی از ...