کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشی
لغتنامه دهخدا
گوشی . (ص نسبی ) منسوب به گوش . || همانند گوش . چون گوش . به شکل گوش . || کسی که حرف هر کس را بی تحقیق باور می کند. (فرهنگ نظام ). || (اِ) محصول معینی که به شمار اعداد مواشی در ایران از رعایا گیرند چنانکه در هند چون فوج داران مواشی از موضعی آورده باش...
-
واژههای مشابه
-
گنده گوشی
لغتنامه دهخدا
گنده گوشی . [ گ َ دَ / دِ] (حامص مرکب ) صفت گنده گوش . رجوع به گنده گوش شود.
-
کلان گوشی
لغتنامه دهخدا
کلان گوشی . [ک َ ] (حامص مرکب ) بزرگ گوش بودن . اذانی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و ماده ٔ قبل شود.
-
گران گوشی
لغتنامه دهخدا
گران گوشی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) کری . سنگین گوشی : بد مشنو وقت گران گوشی است زشت مگو نوبت خاموشی است . نظامی .رجوع به گران گوش شود.
-
بیخ گوشی
لغتنامه دهخدا
بیخ گوشی . [ خ ِ ] (ص نسبی ) نجوی . آهسته سخن گفتن چنانکه دیگری نشنود.- بیخ گوشی حرف زدن ؛ بیخ گوشی صحبت کردن . بیخ گوشی گفتن . و رجوع به ترکیبات بیخ ذیل بیخ شود.
-
جستوجو در متن
-
حذفاء
لغتنامه دهخدا
حذفاء. [ ح َ ] (ع ص ) اذن حذفاء؛ گوشی حذف کرده و انداخته شده . (منتهی الارب ).
-
میکروفن
لغتنامه دهخدا
میکروفن . [ رُ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) میکرفن . میکرفون . گوشی . آلتی که ارتعاشات صوتی را به تموجات الکتریکی تبدیل کند. بلندگو.
-
اذنک
لغتنامه دهخدا
اذنک . [ اُ ذُ ن َ ] (اِ مرکب ) گوشی . قیف و طرجهاره گونه ای که در گوش گران گذارند سهولت شنیدن را.
-
بج بج
لغتنامه دهخدا
بج بج . [ ب ِ ب ِ ] (اِ صوت ) سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. (سروری ). پچ پچ . بیخ گوشی . در گوشی . || لفظی است که شبان گوسفندان و بز را بدان خواند. (سروری ) : سخن شیرین از زفت نیارد بربز به بج بج [ بر ] هرگز نشود فربه .رودکی .
-
حشرة مشرة
لغتنامه دهخدا
حشرة مشرة. [ ح َ ش َ رَ م َ ش َ رَ ] (ع ص مرکب ، از اتباع )اذن حشرة مشرة؛ گوشی خرد و باریک . (مهذب الاسماء).
-
مسارات
لغتنامه دهخدا
مسارات . [م ُ سارْ را ] (ع اِ) ج ِ مُسارّة. راز گفتن . در گوشی گفتن : به قاضی سرخس که خویش او بود مسارات می فرستاد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به مسارة شود.
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اُ ] (ع اِ) گوش . اُذُن :اُذن مؤمن وحی ما را واعی است آنچنان گوشی قرین داعی است . مولوی .ج ، آذان .
-
خوش رکابی
لغتنامه دهخدا
خوش رکابی . [ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] (حامص مرکب ) غیرحرونی . مقابل بدرکابی : بترسید و گوشی بر آواز داشت از آن خوش رکابی عنان بازداشت .نظامی .