کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشزد
لغتنامه دهخدا
گوشزد. [ زَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از سخنی و حرفی بود که یک بار دیگر شنیده شده باشد و نیز سخنی باشد که به شخصی بگویند تا وقتی از اوقات دیگر به کار آن شخص یا دیگری آید. (برهان ). سخنی که یک بار شنیده باشند بلکه بمعنی مطلق شنیده شده و مسموع است . (آنندرا...
-
واژههای مشابه
-
گوشزد کردن
لغتنامه دهخدا
گوشزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سمع رسانیدن . شنوانیدن . || کمی فهمانیدن . اشاره به امری کردن . تا حدی گفتن چیزی به کسی . (یادداشت مؤلف ). || تذکردادن . خاطرنشان کردن . گوشزد ساختن . با یاد آوردن .
-
جستوجو در متن
-
گوشزده
لغتنامه دهخدا
گوشزده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از سخنی بود که یک بار به گوش رسیده باشد. (انجمن آرا). گوشزد. رجوع به گوشزد شود.
-
نشنیده
لغتنامه دهخدا
نشنیده . [ ن َ ش ِ دَ / دَ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شنیده ناشده . || آن که نمیشنود. || گوش نداده . گوشزد نشده . (ناظم الاطباء).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم کاشان است و به هندوستان رفت ، سپس در لاهور اقامت گزید و هم بدانجا درگذشت . از اوست :نشنود هیچکسی نام جدایی یارب این سخن گوشزد هیچ مسلمان نشود.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
سامعة افروز
لغتنامه دهخدا
سامعة افروز. [ م ِ ع َ اَ ] (نف مرکب ) گوشزد. شنیده شده . بگوش خورده : انتشار خبر قتل او در آن ایام که سامعه افروز خاص و عام هر دیار نزدیک و دور شده . (تاریخ گلستانه ). و حقیقت کوچیدن خود را با افواج سامعةافروز خان بختیاری نمود. (تاریخ گلستانه ).
-
علی صدر
لغتنامه دهخدا
علی صدر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) (خواجه ...) اصل او از خوارزم بود و در خراسان میزیست . وقتی محمد تیمور سلطان بر خراسان مسلط شد برخی از متعصبان اهل سنت شروع به اذیت و آزار شیعیان کردند و فتنه ها برپا ساختند تا اینکه این خواجه علی صدر بنا به درخواست امیر غی...
-
گرانیک
لغتنامه دهخدا
گرانیک .[ گ ِ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی که اسکندر مقدونی در 334 ق . م . با ایرانیان در کنار رود گرانیک کرده . در روایت دیودور چنین است که سپاه سواره نظام ایران شکست خوردند و پیاده نظام هم پای نیفشردند. روایت آریان هم مانند دیودور است ، فقط راجع به بعض ...
-
شنوانیدن
لغتنامه دهخدا
شنوانیدن . [ ش َ / ش ِ ن َ وا دَ ] (مص ) به سمع رساندن . به گوش رسانیدن . (یادداشت مؤلف ). سبب فهمیدن و شنیدن شدن و فهمیدن و شنیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). اسماع . (تاج المصادر بیهقی ). شنواندن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شنواندن شود. || گوشزد کر...
-
صفی قلی بیگ
لغتنامه دهخدا
صفی قلی بیگ . [ ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: ولد ملک سلطان جارچی باشی . ملک سلطان از رستاق اصفهان بود بوسیله ای ملازم شاه عباس ماضی شده ، رفته رفته بسبب حسن خدمات و رشد، جارچی باشی شده کمال اعتماد داشت چنانچه در مصلحتها دخیل بود. صفی قلی بیگ م...
-
نابوت
لغتنامه دهخدا
نابوت . (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است : نابوت (به معنی میوه ها) مرد اسرائیلی بود از یزرعیل ، که وی را در پهلوی قصر آحاب پادشاه تاکستانی بود پادشاه را رغبت بدان تاکستان افتاده خواست که آن را بخرد و یا اینکه تاکستان بهتری به نابوت داده معاوضه نمای...
-
باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ ) کاشی . از شعرای پارسی گوی مقیم هند: مشهور به باقرخورده (خرده ؟) اصلش از کاشان بود و از آنجا به هندوستان رفته و هم درآنجا بوطن معهود شتافت . صاحب دیوان است . از اوست :شب ناله ٔ من گوشزد مرغ چمن شدبیچاره گرفتار گرفتاری من شد.گویند ...
-
زد
لغتنامه دهخدا
زد. [ زَ ] (مص مرخم ، اِ مص )لطمه و ضرب و صدمه و مشت و کوب . (ناظم الاطباء). زدن . و در ترکیب بکار رود.- زد و برد ؛ زدن و بردن .- زد و بند ؛ زدن و بستن .- زد و خورد ؛ زدن و خوردن .- چشم زد ؛ چشم زدن . کنایت از نگاه کوتاه . طرفة العین : چو در چشمه یک ...