کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشتابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشتابه
لغتنامه دهخدا
گوشتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت و گوشتاب نیز گویند.(ناظم الاطباء). نشیله . (مهذب الاسماء). مدققه . (یادداشت مؤلف ). مدقوقه . (یادداشت مؤلف ). گوشتاوه : و دفع مضرت [ شراب ممزوج و مروق ] با گوشتابه و قلیه با توا...
-
جستوجو در متن
-
گوشتاوه
لغتنامه دهخدا
گوشتاوه . [ تا وَ / وِ ](اِ مرکب ) آبگوشت . گوشتابه . رجوع به گوشتابه شود.
-
هیمه
لغتنامه دهخدا
هیمه . [ هََ / هَِ م َ / م ِ ] (اِ) گوشتابه . (برهان ). رجوع به مدخل بعد شود.
-
نشیلة
لغتنامه دهخدا
نشیلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) گوشتابه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشیل به معنی «گوشت بی توابل پخته » شود.
-
قرخواک
لغتنامه دهخدا
قرخواک . [ ق َ خوا / خا ] (اِ) گوشتابه . (آنندراج ). آبگوشت که از پاره های گوشت پزند. (اشتینگاس ).
-
مدقوقة
لغتنامه دهخدا
مدقوقة. [ م َ قو ق َ ] (ع اِ) گوشتابه . مدققة. و هی کثیرالغذاء یقوی البدن و الباه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مدققة شود.
-
فرخواگ
لغتنامه دهخدا
فرخواگ . [ ف َ خوا / خا] (اِ) یادآور کلمه ٔ سغدی فرخوک است که از فرخوای به معنی تکه تکه کردن و به قطعات بریدن آمده . معنی اصلی کلمه ٔ سغدی فرخواک و پارسی میانه ٔ اشکنگ ، چنین بوده : چیزی بریده یا شکسته به قطعات کوچک و در آش یا آبگوشت گذاشته . (از حاش...
-
فرخاگ
لغتنامه دهخدا
فرخاگ . [ ف َ ] (اِ) گوشتابه و قلیه ای است که بر بالای آن تخم مرغ ریزند، چه فر به معنی بالا و خاگ تخم مرغ را گویند. (برهان ). فرخواگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : روز عید است دو قربانی فربه فرمادرخور قلیه ٔفرخاگ و کبابه ی ْ مرقه ! سوزنی .رجوع به فرخوا...
-
مدققة
لغتنامه دهخدا
مدققة. [ م ُ دَق ْ ق َ ق َ ] (ع اِ) نوعی طعام که از خرما و نان کوفته ترتیب دهند با روغن . (منتهی الارب ). || طعامی است که از گوشت ریزه ریزه کرده ٔسرخ کرده ترتیب دهند و ترکها آن را کوفته نامند. (ازاقرب الموارد). مدقوقة. گوشتابه . (یادداشت مؤلف ).
-
جرغند
لغتنامه دهخدا
جرغند. [ج َ غ َ ] (اِ) به معنی جگرآگند است که روده ٔ گوسفند با گوشت و مصالح آگنده باشند و به عربی عصیب گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). امعاء گوسفند به گوشتابه پرکرده باشند. چرغند. جگرآغند. رونج . زونج لکامه و به عربی عصیب . ...
-
طباهجة
لغتنامه دهخدا
طباهجة. [ طَ هَِ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب تباهه . (منتهی الارب ). معرب تباهجه است . (آنندراج ) (مهذب الاسماء). گوشت کفانیده فربهی گوشت ظاهر کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شریح . شریحة: شرح تنک کردن گوشت باشد و طباهجه را شریح و شریحه خوانند. (تفسیر ا...
-
هیمه
لغتنامه دهخدا
هیمه . [ م َ / م ِ / هََ / هَِ م َ / م ِ ] (اِ) هیزم سوختنی . (برهان ). هیزم سوختنی و به فتح نیز آمده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در او آتشی روشن افروخته بر او هیمه خروارها سوخته . نظامی .در او ده پانزده من عود چون مشک بسوزاندی بجای هیمه ٔ خشک ...
-
توابل
لغتنامه دهخدا
توابل . [ ت َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ تابِل و تابَل و توبَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصالح طعام ، مثل زیره وقرنفل و فلفل و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اشیاء خشکی است که در دیگ کنند جهت خوش طعمی غذا. (از بحر الجواهر). اسم اصطل...
-
پشت مازه
لغتنامه دهخدا
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ناو. (زمخشری ). صلب . فاقِره : بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبرز پشت مازه ٔ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و...