کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوسپند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوسپند
لغتنامه دهخدا
گوسپند. [ پ َ ] (اِ) گوسفند. در اوستا:گئوسپنتا (مرکب از گئو به معنی گاو و سپنتا به معنی مقدس و روی هم به معنی جانور (اهلی ) پاک است ، و در پهلوی گوسپند نام مطلق جانوران اهلی است ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر آن را قوچ و ماده ٔ آن را میش و یک...
-
جستوجو در متن
-
گوسپنددار
لغتنامه دهخدا
گوسپنددار. [ پ َ ] (نف مرکب ) که گوسپند دارد. گوسفنددار. که گوسپند نگه دارد و تربیت کند.
-
اثولال
لغتنامه دهخدا
اثولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) اَثْوَل گردیدن گوسپند. نوعی جنون و مرض است در گوسپند که تنها چرا کند.
-
فرضم
لغتنامه دهخدا
فرضم . [ ف ِ ض ِ ] (ع ص ) گوسپند کلان سال یا شکسته سرونها. || گوسپند بی دندان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
پیرمیش
لغتنامه دهخدا
پیرمیش . (اِ مرکب ) میش پیر. گوسپند بزادبرآمده . گوسپند کهنسال . هرطة. (منتهی الارب ).
-
معاعاة
لغتنامه دهخدا
معاعاة. [ م ُ ] (ع مص ) زجر کردن گوسپند را به کلمه ٔ «عا» و جز آن . (منتهی الارب ). خواندن گوسپند را. (ناظم الاطباء). و رجوع به معاواة شود.
-
خدماء
لغتنامه دهخدا
خدماء. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) گوسپند سپیدساق . || گوسپند که یک ساق آن سپید و باقی سیاه باشد.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || گوسپند که نزدیک خردگاه آن سپیدی در سیاهی و سیاهی در سپیدی باشد. || بز کوهی . (از منتهی الارب ).
-
شحاصة
لغتنامه دهخدا
شحاصة. [ ش َ ص َ ] (ع ص ، اِ)گوسپند فربه . (منتهی الارب ). گوسپند که شیر او تمام شده است و گویند به معنی گوسپند فربه باشد. (از اقرب الموارد). || گوسپند که گاهی بر او نر نجهیده باشد. (منتهی الارب ). گوسپند که هرگز نر بر او نجهیده باشد. (از اقرب الموار...
-
اعضاب
لغتنامه دهخدا
اعضاب . [ اِ ] (ع مص ) شاخ شکستن گوسپند را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن شاخ داخل گوسپند و نیز شکستن یکی از شاخهای گوسپند بطورمطلق . (از اقرب الموارد). || گوش شکافتن ناقه را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن ...
-
لیوکند
لغتنامه دهخدا
لیوکند. [ ] (اِخ ) از وخش است . جایی است که از وی گوسپند وخشی خیزد. (حدود العالم ).
-
ثأج
لغتنامه دهخدا
ثأج . [ ث َءْج ْ ] (ع مص ) بانگ کردن گوسپند.
-
زغول
لغتنامه دهخدا
زغول . [ زَ ] (ع ص ) شتر و گوسپند حریص شیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر و یا گوسپند حریص بر مکیدن شیر. (ناظم الاطباء).
-
منقوز
لغتنامه دهخدا
منقوز. [ م َ ] (ع ص ) گوسپند نقاز زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوسپند گرفتار بیماری نقاز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خبیره
لغتنامه دهخدا
خبیره . [ خ َ رَ ](ع اِ) پاره ای از مو. || گوسپند که جماعتی بشرکت خریده ذبح کنند. || پشم نیکوی گوسپند از اول بریدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).