کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوساله ماهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوساله ٔ سامری
لغتنامه دهخدا
گوساله ٔ سامری . [ ل َ / ل ِ ی ِ م ِ ] (اِخ ) گوساله ای که سامری ساخت از زر آنگاه که موسی به طور شده بود و بنی اسرائیل را به پرستش آن اغوا کرد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سامری شود.
-
گوساله ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
گوساله ٔ فلک . [ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است که برج دویم باشد از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ) (آنندراج ).
-
گوساله پرست
لغتنامه دهخدا
گوساله پرست .[ ل َ / ل ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه گوساله پرستد. که ستایش گوساله کند. کسی که بچه ٔ گاو را ستایش می کند.(ناظم الاطباء) : موسی چون از کوه طور بازآمد آن قوم را دید گوساله پرست شده اند. (قصص الانبیاء).چون آن بدیدند همه به یک بار سجده کردند...
-
گوساله پرستی
لغتنامه دهخدا
گوساله پرستی . [ ل َ / ل ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل گوساله پرست . صفت گوساله پرست . پرستش گوساله .
-
چم گوساله
لغتنامه دهخدا
چم گوساله . [ چ َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان که در 9 هزارگزی راه عمومی شهرکرد به اصفهان واقع است . جلگه و معتدل است و 197 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود. محصولش غلات و صیفی . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش م...
-
جستوجو در متن
-
شیرمست
لغتنامه دهخدا
شیرمست . [ م َ ] (ص مرکب ) بره ٔ شش ماهه ٔ فربه . (ناظم الاطباء). بچه ٔ بز و آهو و غیره که از بسیار خوردن شیر مادر خود مست گردد. (غیاث ). سخت فربه از بسیار خوردن شیر مادر (گوسفندو غیره ). سیر شیر. بره یا گوساله که مادر وی شیر بسیار داشته و بره یا گوس...
-
مصوص
لغتنامه دهخدا
مصوص . [ م َ ] (ع ص ، اِ) زنی که هنگام جماع شیفتگی کند بر مرد. (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || کُسی که بمکد تری بالای نره را. ج ، مصائص . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || طعامی که از گوشت پخته ٔدرسرکه انداخته سازند و یا مخ...
-
میهمان
لغتنامه دهخدا
میهمان . (ص ، اِ) مهمان . ضیف . مقابل میزبان . (یادداشت مؤلف ) : کسی رابدین دشت پیکار نیست همان میهمان نزد کس خوار نیست . فردوسی .نهان گفت دایه بدان مهرجوی که این میهمان چون فتادت بگوی . فردوسی .ز ترک و چگل خواست چاچی کمان به جم گفت ای نامور میهمان ...
-
خیش
لغتنامه دهخدا
خیش . [ خی / خ َ ] (ع اِ)جامه ٔ رقیق باف ستبرتار از بدترین کتان و یا از ستبرتر عصب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). نوعی از پارچه و بافته کتان . پارچه ای از پشم و پنبه با هم بافته شده . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : و از بصره نعلین...
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص ...
-
توش
لغتنامه دهخدا
توش . (اِ) به زبان پهلوی طاقت بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 216). به معنی تاب و طاقت و توانائی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طاقت . (فرهنگ جهانگیری ). توانائی که تاب نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). تاب و توان . (اوبهی ). تاب و طاقت . (انجمن آرا) (آن...
-
دندان
لغتنامه دهخدا
دندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست ) در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای گرفتن و جویدن غذا و نیز به عنوان سل...
-
مهر
لغتنامه دهخدا
مهر. [ م ِ ] (اِ) رحم و شفقت و محبت . (برهان قاطع). محبت . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا). دوستی و مودت و محبت و رحم و نرم دلی و شفقت و مروت . (ناظم الاطباء). عشق . محبت . حب . دوستی . وداد. ود. رأفت . عطوفت . (از یادداشتهای مؤلف ) : ...
-
لوط
لغتنامه دهخدا
لوط. (اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ . (منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن تارخ و تارخ هو اخو ابراهیم .نام پیغمبری از بنی اسرائیل که شهرهای قوم به نفرین او به زمین ...