کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوزگانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوزگانان
لغتنامه دهخدا
گوزگانان . [ گ َ ] (اِخ ) ناحیتی است [ از خراسان ] آبادان و با نعمت بسیار و با داد و عدل و ایمن ، و این ناحیتی است کی مشرق او حدود بلخ است و تخارستان تا به حدود بامیان ، و جنوب وی آخر حدود غور است و حدبست ، و مغرب وی حدود غرچستان است و قصبه ٔ بشین اس...
-
جستوجو در متن
-
کوزکانان
لغتنامه دهخدا
کوزکانان . [ ک َ ] (اِخ ) رجوع به گوزگانان شود.
-
ارغویه
لغتنامه دهخدا
ارغویه . [ ] (اِخ ) شهری به گوزگانان ، و بدانجاست مدفن یحیی بن زید علوی .
-
پاریاب
لغتنامه دهخدا
پاریاب . (اِخ ) فاریاب . شهری است بخراسان از گوَزگانان ، بر شاهراه کاروان و بسیار نعمت . (حدود العالم ). از شهرهای مشهور خراسان ، از اعمال گوزگانان که از آنجا تا بلخ شش منزل است : و دیگر آنکه از پاریاب سوی اندخود رفتن نزدیک است . (تاریخ بیهقی ). دیگر...
-
کلار
لغتنامه دهخدا
کلار. [ ] (اِخ ) شهرکی است به خراسان از گوزگانان خرم و آبادان و با درختان بسیار و آبهای روان و نعمتی فراخ . (حدود العالم ).
-
درمشی شاه
لغتنامه دهخدا
درمشی شاه . [ دِ رَ ] (اِخ ) نام مهتر ناحیت درمشان به گوزگانان . (از حدود العالم ). رجوع به درمشان شود.
-
ازیو
لغتنامه دهخدا
ازیو. [ ] (اِخ ) شهرکیست بخراسان به آخر عمل گوزگانان و اندر بیابانهای این شهر مقدار بیست هزار مرد است عرب ، مردمانی اند با گوسپندان و شتران بسیار و امیرشان از حضرت ملک گوزگانان رود و صدقات بدو دهند و این عرب توانگرترند از همه ٔ عرب که اندر خراسانند پ...
-
کوزکان خداه
لغتنامه دهخدا
کوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع به کوزکانان و گوزگانان شود.
-
فریغونیان
لغتنامه دهخدا
فریغونیان . [ ف َ ] (اِخ ) امیران فریغونی خوارزم . آل فریغون : کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت اوز دست خویش بدادند گوزگانان را. ناصرخسرو.رجوع به آل فریغون شود.
-
نریان
لغتنامه دهخدا
نریان . [ ] (اِخ ) شهرکی است به خراسان از گوزگانان اندر میان جهوذان و پاریاب ، و حد او دو فرسنگ است . (از حدود العالم ). نام قریه ای میان فاریاب و بلخ . (یادداشت مؤلف ).
-
اشبورقان
لغتنامه دهخدا
اشبورقان . [ ] (اِخ ) در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است . شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان . (حدود العالم ). شبورقان . شبرقان . رجوع به شبرقان شود.
-
حوش
لغتنامه دهخدا
حوش . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخراسان از گوزگانان ] خرم و آبادان اندر میان بیابان نهاده و عرب بیابانهای شهر ازیوبه تابستان اینجا بیشتر باشند. (از حدود العالم ).
-
گوزگانی
لغتنامه دهخدا
گوزگانی . [ گ َ / گُو ] (ص نسبی ) منسوب به گوزگان : و از وی [ از انبیر قصبه ٔ گوزگانان ] پوستهاء گوزگانی خیزد که به همه ٔ جهان ببرند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 97). رجوع به گورکانی شود.
-
کورکانی
لغتنامه دهخدا
کورکانی . (اِ) به معنی سختیان و تیماج و به این معنی با کاف فارسی و زای نقطه دار هم آمده . (برهان ). مصحف «گوزگانی »منسوب به «گوزگانان » = «جوزجان ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گوزگانی ، کورگانی و کوزگانی شود.