کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گور و کفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گور کندن
لغتنامه دهخدا
گور کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبر برای مرده ساختن . کندن زمین را تا مرده رادر آن نهند. اجداث . اجتداث . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دشت گور
لغتنامه دهخدا
دشت گور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 294 تن . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
باد گور
لغتنامه دهخدا
باد گور. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوک اسدآباد میوزد.
-
خاک گور
لغتنامه دهخدا
خاک گور. [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاک قبر. سَفی ̍. سَفاة. رَمس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). مجازاً گور. قبر.
-
خران گور
لغتنامه دهخدا
خران گور. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گورخران .
-
جستوجو در متن
-
نباش
لغتنامه دهخدا
نباش . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه ازنبش است . رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ). کفن آهنج . (دهار) (ناظم الاطباء). کفن دزد. شکاونه [ گورشکاونه ] . (ناظم الاطباء). کفن آهن . (منتهی الارب ). آنکه نب...
-
کفن
لغتنامه دهخدا
کفن . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) جامه و امثال آن که بر مرده پوشند و آن مأخوذ از معنی ستر و نهفتن است . (از اقرب الموارد). جامه ای که بر مرده پوشند و بدان جامه وی را در گور گذارند. (ناظم الاطباء). جثن . ...
-
گورشکاونه
لغتنامه دهخدا
گورشکاونه . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) (از: گور، قبر + شکاونه = شکاونده = شکافنده ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). با ثانی مجهول ، شخصی را گویند که شبها گور و قبر را بشکافد و کفن مرده را ببرد، و او را عربان نباش می گویند بر وزن نقاش . (برهان ). مخفف...
-
حسب
لغتنامه دهخدا
حسب . [ ح َ ] (ع مص ) شمردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). شمار. (منتهی الارب ). عدد. || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن و یا دفن کردن مرده در سنگستان . (منتهی الارب ).
-
گورگاه
لغتنامه دهخدا
گورگاه . (اِ مرکب ) گور. قبر. گورجای : که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است . فردوسی .وگر نابرومند راهی بودوگر بر زمین گورگاهی بود. فردوسی .زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است .نظامی .
-
تاریکبخت
لغتنامه دهخدا
تاریکبخت .[ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . تیره بخت . مدبر : به رسم مسیحا کنون مادرش کفن سازد و گور و پوشد سرش نه افسر نه دیبای رومی نه تخت چو از بندگان دید تاریک بخت .فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2365).
-
دفن
لغتنامه دهخدا
دفن . [ دَ ] (ع مص ) پوشیده و پنهان کردن در خاک ، یا عام است . (از منتهی الارب ). در زیر خاک نهادن . (المصادر زوزنی ). در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زیر زمین نهان کردن . (غیاث ). مستور و مخفی کردن ، چون دفن میت . (از اقرب الموارد). |...
-
تحسیب
لغتنامه دهخدا
تحسیب . [ ت َ ] (ع مص )سیر خورانیدن و سیر نوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || کسی را چندان عطا دادن تا خوشنود شود. (تاج المصادر بیهقی ). دادن آنچه شخص بدان خوشنود شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داد...
-
مزار
لغتنامه دهخدا
مزار. [ م َ ] (ع مص ) زیارت کردن .(منتهی الارب ). || (اِ) جای زیارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای زیارت کردن . (ناظم الاطباء). زیارتگاه . زیارت جای . (مهذب الاسماء). || قبر. گور. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مرقد و قبرستان .(ناظم الاطباء). گورستا...