کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گور د دار کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنه گور
لغتنامه دهخدا
گنه گور. [ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو که در 16500 گزی باختر پلدشت و 3500 گزی شمال شوسه ٔ پلدشت به ماکو واقع شده است . هوای آن مالاریایی و سکنه اش 34 تن است . آب آن از ساری سو تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل ...
-
گور پرویز
لغتنامه دهخدا
گور پرویز. [ پ َرْ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 9 هزارگزی جنوب ایذه ، کنار راه مالرو ده ملا به نورآباد. جلگه و گرم سیر است .سکنه ٔ آن 212 تن است . آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
گور داعی
لغتنامه دهخدا
گور داعی . [ رِ ] (اِخ ) محلی در نزدیکی گرگان که تن بی سر محمدبن زید (علوی ) که در سال 287 هَ . ق . در دومیلی گرگان شکست یافت و به قتل رسید در آنجا مدفون است . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 124).
-
گور سرخ
لغتنامه دهخدا
گور سرخ . [ رِ س ُ] (اِخ ) نام امام زاده ای در گرگان . حمداﷲ مستوفی آرد: «و از مزار اکابر، تربت محمدبن جعفر صادق و آن مزار به گور سرخ مشهور است و در آنجا دو سنگ آسیا است هر یک را بیست گز قطر و دو گز ضخم ». (نزهة القلوب مقاله ٔ ثالثه چ لسترنج ص 159). ...
-
گور کردن
لغتنامه دهخدا
گور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفن کردن مرده را. به خاک سپردن مرده : نصر سیار بر واصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده ٔ خویش گور کردش . (تاریخ بخارای نرشخی ص 73).- به گور کردن ؛ گور کردن . به خاک سپردن : و او را [ مروان را ] به دمشق به گور کردند.(تاری...
-
گور کندن
لغتنامه دهخدا
گور کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبر برای مرده ساختن . کندن زمین را تا مرده رادر آن نهند. اجداث . اجتداث . (تاج المصادر بیهقی ).
-
گور یهود
لغتنامه دهخدا
گور یهود. [ ی َ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 25000 گزی شمال سنقر، کنار راه فرعی سنقر به گردکانه . دامنه و سردسیر و دارای 140 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و حبوب و توتون و شغل اهالی ز...
-
توگ گور
لغتنامه دهخدا
توگ گور. (اِخ ) شهر و مرکز واحه ای است در کشور الجزایر که آن واحه 80000 تن سکنه دارد و سکنه ٔ مرکز آن 10000 تن است و یکی از مراکز تجارت خرما می باشد. (از لاروس ).
-
دشت گور
لغتنامه دهخدا
دشت گور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 294 تن . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
ساز گور
لغتنامه دهخدا
سازگور. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاد و توشه ٔ سفر آخرت . اعمال صالحه . آنچه برای سفر آن جهانی در بایست است . برگ عیشی که بگور خویش توان فرستاد.
-
باد گور
لغتنامه دهخدا
باد گور. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوک اسدآباد میوزد.
-
بهرام گور
لغتنامه دهخدا
بهرام گور. [ ب َ م ِ ] (اِخ ) بهرام پنجم یا وهرام . شاهنشاه ایران از سلسله ٔ ساسانیان پسر و جانشین یزدگرد اول . پس از فوت یزدگرد بزرگان ایران شاهزاده ای را بنام خسرو بر تخت نشانیدند اما منذربن نعمان امیر حیره که سرپرست بهرام بود او را یاری کرد و قوای...
-
چرم گور
لغتنامه دهخدا
چرم گور. [ چ َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چله و زه کمان باشد. (برهان ). بمعنی زه کمان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مرادف چرم کمان و چرم گوزن . (از آنندراج ). چله و زه کمان . (ناظم الاطباء) : چو بر شاخ آهو کشد چرم گوربدوزد سر مور برپای م...
-
خاک گور
لغتنامه دهخدا
خاک گور. [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاک قبر. سَفی ̍. سَفاة. رَمس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). مجازاً گور. قبر.
-
خانه ٔ گور
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ گور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن . گور : کشته ٔ عشق را فنا مظهر جلوه ٔ بقاست خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست . شوکت (از آنندراج ).- امثال :خانه ٔ گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه ٔ گور چراغ سو...