کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای ، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرا...
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسه ٔ زاهدان به زابل . جلگه و گرمسیر معتدل است . سکنه ٔ آن 3308 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است . محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهال...
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 219 تن . آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (اِخ ) رأس شمالی کوهستان لوزی شکل آرارات . (از جغرافیای شمال ایران تألیف د مرگان ترجمه ٔ ودیعی ص 348).
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (اِخ ) کوری . غوری . قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد. (از عالم آرا ص 877). رجوع به غوری شود.
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . (حامص ) دویدن چون گورخر. (صحاح الفرس ). دویدن مانند گورخر. || عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن . (برهان ) (آنندراج ). سور و نشاط. (شعوری ج 2 ورق 328) . بطر و نشاط. (صحاح الفرس ) : خوریم آنچه از ما به گوری خورندبریم آنچه از ما به غارت برند. نظ...
-
گوری
لغتنامه دهخدا
گوری . [گ َ / گُو ] (ص نسبی ) گبری . منسوب به گبر. رجوع به گبری شود. (ناظم الاطباء). || نوعی انگور.
-
واژههای مشابه
-
گوری چی
لغتنامه دهخدا
گوری چی . (اِخ ) دهی است از دهستان انگدان بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 255000 گزی جنوب کهنوج و 5000 گزی شمال راه مالرو انگدان به بیابان . کوهستانی و گرمسیر و سکنه ٔآن 200 تن و آب آن از رودخانه است . محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو اس...
-
گوری زانکار
لغتنامه دهخدا
گوری زانکار. [ گ ُ ] (اِخ ) کوهستانی از هیمالیا در نپال که 7145 متر بلندی دارد.
-
گوری شیخ
لغتنامه دهخدا
گوری شیخ . (اِخ ) دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 74000 گزی شمال باختری بندرعباس ، سر راه فرعی لار به بندرعباس . جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از چاه است . محصول آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت وراه آن فر...
-
پیری گوری
لغتنامه دهخدا
پیری گوری . (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 28/5 هزارگزی شمال کلیبر و 28/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 81 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی گلیم ...
-
قلعه گوری
لغتنامه دهخدا
قلعه گوری . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز، واقع در 22هزارگزی شمال باختری هفت گل و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ هفتگل به مسجد سلیمان . سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
قلعه گبری
لغتنامه دهخدا
قلعه گبری . [ ق َ ع َ گ َ ] (اِخ ) قلعه گوری . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به قلعه گوری شود.