کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواهی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گواهی دادن
لغتنامه دهخدا
گواهی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شهادت . (ترجمان القرآن ). شهادت دادن . (ناظم الاطباء) : بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من چهار گوهرم اندر چهار جای مدام . ابوالعلاء ششتری .گواهی دهم کاین سخن راز اوست تو گویی دو گوشم بر آواز اوست . فردوسی .شما یکسر ا...
-
واژههای مشابه
-
گواهی خواستن
لغتنامه دهخدا
گواهی خواستن . [ گ ُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استشهاد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شهادت خواستن . دلیل خواستن : وز درخت اندر گواهی خواهد اوی تو بدانگاه از درخت اندر بگوی .رودکی .
-
گواهی نبشتن
لغتنامه دهخدا
گواهی نبشتن . [ گ ُ ن ِ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی نوشتن . شهادت نوشتن . گواهی خویش را ثبت کردن : در آن محضر اژدها ناگزیرگواهی نبشتند برنا و پیر. فردوسی .گواهی نبشتند یک یک مِهان که بهرام شد شهریار جهان . فردوسی .و آن کسان گواهی نبشتند. (تاریخ بیهقی ...
-
گواهی نوشتن
لغتنامه دهخدا
گواهی نوشتن . [ گ ُ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی نبشتن : آنانکه شمردند مرا عاقل و هشیارگو تا بنویسند گواهی به جنونم .سعدی (بدایع).
-
حسین آباد گواهی
لغتنامه دهخدا
حسین آباد گواهی . [ ح ُ س ِ دِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقعدر 44هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 70 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات...
-
جستوجو در متن
-
شهادت دادن
لغتنامه دهخدا
شهادت دادن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . رجوع به شهادت شود.
-
تشاهد
لغتنامه دهخدا
تشاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) با هم گواهی دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گواهی دادن با هم . (ناظم الاطباء). || با هم حاضر شدن و ملاقات کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
گوایی داشتن
لغتنامه دهخدا
گوایی داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . گوایی دادن . شهادت دادن : ور نتوانست داشت زنده چرا کردعقل چه دارد در این حدیث گوایی ؟ناصرخسرو.
-
گوایی نبشتن
لغتنامه دهخدا
گوایی نبشتن . [ گ ُ ن ِ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی نبشتن . گواهی نوشتن . کتباً شهادت دادن و اقرار کردن : گوایی نبشتند یکسر مِهان که بهرام بُد شهریار جهان . فردوسی .و رجوع به گواهی نبشتن شود.
-
مسند
لغتنامه دهخدا
مسند. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) آنچه سبب تکیه دادن میشود. || کسی که ایراد میکند و تقریر می نماید گواهی دیگری را. (ناظم الاطباء).
-
عدالة
لغتنامه دهخدا
عدالة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به سند گواهی شدن . (منتهی الارب ). || شایسته ٔ گواهی شدن . (آنندراج ). || عدل بودن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ضد جور. (قطرالمحیط). انصاف دادن . (اقرب الموارد). || داد ستدن . (آنندراج ).
-
کتم کردن
لغتنامه دهخدا
کتم کردن . [ ک َ ک َ ] (مص مرکب ) پوشیدن راز. (ناظم الاطباء). مکتوم کردن . کتمان کردن . تلبیس کردن . ملتبس کردن . استکتام . (یادداشت مؤلف ).- کتم شهادت کردن ؛ امتناع از گواهی دادن . (ناظم الاطباء).
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...