کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ َ / گ ُ ] (اِ)در اوستا گوازه : گو (گاو) + از (راندن ). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیه ٔ 9). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوبی که بدان گاو و خر زنند، و خرگواز نیز گویندش . (لغت فرس چ اقبال ص 167). چوبد...
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج که در 36000 گزی جنوب خاور رزآب و 7000 گزی شمال خاور پالنگان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 200 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، میوه جات ، لبنیات و شغل ا...
-
جستوجو در متن
-
گوازه
لغتنامه دهخدا
گوازه . [ گ َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی گواز است (جهانگیری ) (برهان )، و آن چوبی باشد که ستوران را بدان رانند. (برهان ). جواز. غباز. غبازه .گواز. و رجوع به گواز و شعوری ج 2 ص 327 شود. || هاون چوبی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گواز شود. || خانه ٔ زنب...
-
گواژ
لغتنامه دهخدا
گواژ. [ گ َ ] (اِ) مسخرگی و مزاح . (برهان : گواز). || سرزنش و طعنه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : کند طبع او بحر را سرزنش زند جود او در معادن گواژ. شمس فخری (از شعوری ج 2 ص 319).|| مردم خوش طبع. (برهان : گواز). || ازار و دامنی را نیز گویند که لنگی و روپا...
-
خرگواز
لغتنامه دهخدا
خرگواز. [ خ َگ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) چوبی که خر و گاو را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چوب سیخ داری که بدان خر و گاو را رانند. (یادداشت بخط مؤلف ). گواز که بدان خر رانند. (یادداشت بخط مؤلف ). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است : این کلمه از «...
-
کواز
لغتنامه دهخدا
کواز. [ ک َ ] (اِ) تنگ را گویند و آن کوزه ای باشد سرتنگ و گردن کوتاه که مسافران با خود دارند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). مصحف کراز است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کراز شود. || چوبدستی که خر و گاو بدان برانند. (برهان ) (از ناظم ال...
-
گراز
لغتنامه دهخدا
گراز. [ گ ُ ] (اِ) چوبی که گوسفند و خر و گاو را بدان رانند. (برهان ). این کلمه مصحف «گواز» است . (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع چ معین ). رجوع به گوازه شود.
-
گاوگواز
لغتنامه دهخدا
گاوگواز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) چوب که بدان گاو و خر زنند. (نسخه ٔ خطی از لغت اسدی در لغت گوز). گوازی که بدان گاو رانند. رجوع به خرگواز و گواز شود.
-
جوازه
لغتنامه دهخدا
جوازه .[ ج ُ زَ / زِ ] (اِ) هاون کوچک سنگین یا چوبین . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). گوازه . هاون سنگین و چوبین را گویند که سیر در آن کوبند و بعربی مهراس خوانند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). لغتی است در گواز. رجوع به گواز و گوازه و جواز شود. || چوبی ...
-
شنگینه
لغتنامه دهخدا
شنگینه . [ ش َ گی ن َ / ن ِ ] (اِ) گواز. چوبی که خر و گاو بدان رانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : اگر با من دگر کاوی خوری ناگه بسر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه . فرالاوی .شنگینه بر مدار ز چاکرتا راست باشد او چو ترازو. لبیبی .|| چنبه ...
-
غیازه
لغتنامه دهخدا
غیازه . [ غ َ زَ / زِ] (اِ) سیخ کوچکی آهنین که بر سر چوبی نصب کنند و خر و گاو را بدان برانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً مصحف غبازه . رجوع به غبازه ، غباز و گواز شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مهمیز. (ناظم الاطباء).
-
خط آب
لغتنامه دهخدا
خط آب . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط آب هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز. منوچهری (از آنندراج ).چون خط آب را کنند نشان پیل بیرون کشند پیل کشان .امیرخسرو (از آ...
-
غباز
لغتنامه دهخدا
غباز. [ غ َ ] (اِ) چوب دستی . گواز. جواز. غبازه . (جهانگیری ) : آنکه بر فسق ترا رخصت داده ست و جوازسوی من شاید اگر سرش بکوبی به غباز. ناصرخسرو.در دیوان ناصرخسرو چ تهران «بجواز» آمده و در حاشیه افزوده اند: در بعض نسخ بجای جواز «غماز» آمده که به معنی چ...
-
غبازه
لغتنامه دهخدا
غبازه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) چوبدستی قلندران را گویند. (برهان ). چوب گاوران باشد. (صحاح الفرس ). چوبی که گاو و خران رانند. منجیک (ترمذی ) گوید : بر دل چون تاول است و تاول هرگزنرم نگردد مگر بسخت غبازه . (لغت فرس ص 478) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).خصم...