کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوارایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوارایی
لغتنامه دهخدا
گوارایی . [ گ ُ ] (حامص ) خوشگواری و خوش آیندی و سرعت هضم . (ناظم الاطباء). عذوبت .
-
جستوجو در متن
-
افتنی
لغتنامه دهخدا
افتنی . [ ] (اِخ )دریاچه ٔ کوچکی است در سمت مشرق سنجاق ازمید. و آب بسیار گوارایی دارد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دارةالمردمة
لغتنامه دهخدا
دارةالمردمة. [ رَ تُل ْ م َ دَ م َ ] (اِخ ) نام موضعی از آن بنی ربیعة است و در آن آب گوارایی است . (معجم البلدان ).
-
هفت افزار
لغتنامه دهخدا
هفت افزار. [ هََ اَ ] (اِ مرکب ) انواع دیگ افزار. آنچه برای خوشمزگی و گوارایی غذا بدان آمیزند : چونکه پختم به دور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار.نظامی .
-
اشماط
لغتنامه دهخدا
اشماط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَمط. توابل . (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به شمط شود. ادویه ای که در گوارایی غذاها بکار می برند. (ناظم الاطباء).
-
خوشگواری
لغتنامه دهخدا
خوشگواری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) سریعالانهضامی . سرعت هضم . زودگواری : ز هر طعمه ای خوشگواریش بین حلاوت مبین سازگاریش بین . نظامی .|| سازگاری . گوارایی .
-
گوارندگی
لغتنامه دهخدا
گوارندگی . [ گ ُ رَ دَ / دِ] (حامص ) خوشگواری و خوش آیندگی . (ناظم الاطباء). صفت گوارنده . گوارایی . مساغ . مرائت . مرائة : از یکی سو رونده آب فرات به گوارندگی چو آب حیات .نظامی .
-
هباءة
لغتنامه دهخدا
هباءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) نام دهانه های چاه های بسیاری است به زمین هباءة که ته این چاهها به یکدیگر مربوط است و آب شیرین و گوارایی که به مصرف کشت گندم و جو و امثال آن میرسد در آنها جاری است . (از معجم البلدان ) (تاج العروس ).
-
املیسی
لغتنامه دهخدا
املیسی . [ اِ سی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به املیس : رمان املیسی ؛ انار دشتی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انار دشتی . (آنندراج ). اناری که او را دانه نبود. (بحر الجواهر). انار شیرین و گوارایی که دانه نداشته باشد. منسوب گونه است به املیس . (از ...
-
عین سلوان
لغتنامه دهخدا
عین سلوان . [ ع َ ن ِ س ُ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی جهنم در بیخ کوه بیت المقدس . آب کمی دارد. و گویند سلوان محله ای است در ربض شهر بیت المقدس . در زیر آن چشمه ٔ گوارایی جاری است که باغهای بزرگی را سیراب میکند. این آب را عثمان بن عفان وقف بر ضعفای ...
-
دل انگیزی
لغتنامه دهخدا
دل انگیزی . [ دِ اَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل انگیز.دل انگیز بودن . دلفریبی . گوارایی . نشاط : وآنگه از بهر این دل انگیزی کرد بر تازه گل شکرریزی . نظامی .گرم شد بوسه در دل انگیزی داد گرمی نشاط را تیزی . نظامی .بیست ونه شب بدین دل انگیزی بود باز...
-
میان تکاب
لغتنامه دهخدا
میان تکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بجستان شهرستان گناباد است و همه ٔ دیه های آن در حومه ٔ بخش واقع و هوای آن نسبتاً معتدل و کوهستانی است . آب گوارایی دارد و از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 14070 تن می باشد. روستا...
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک مدینه . وموضعی است به مدینه و به یمامة و به طائف و به تهامة و به نجد و شش موضع دیگر. ج ، أعقّة. (از منتهی الارب ). نام چند وادی است در بلاد عرب ، از آن جمله است : عقیق عارض یمامة، که وادی وسیعی است و چشمه های گو...
-
فرات
لغتنامه دهخدا
فرات . [ ف ُ] (ع ص ، اِ) خوشترین آب . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آب صاف شیرین خوشگوار. (فهرست مخزن الادویه ). آب شیرین . (یادداشت بخط مؤلف ). آب بسیار گوارا، یا آبی که از فرط گوارایی عطش را بشکند، و در مفرد و جمع یکی است چنانکه گوییم ...