کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گن ابلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گن ابلیس
لغتنامه دهخدا
گن ابلیس . [ گ ُ ن ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خایه ٔ شیطان ، چه گن به معنی خصیه باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گن شود. || دانه ای هست بسیار سخت و سیاه رنگ به بزرگی جوزبوا، چون آن را حرکت دهند و بجنبانند مغز آن در درون آن صدا دهد. اگر در زیر ...
-
واژههای مشابه
-
گن پنتوور
لغتنامه دهخدا
گن پنتوور. [ گُم ْ پ ُ ] (اِخ ) بلوکی است از ایالت شرانت از ناحیه ٔ آنگولم (در فرانسه ) که سکنه ٔ آن 5هزار تن است .
-
گن تی
لغتنامه دهخدا
گن تی . [ گ ِ ] (اِخ ) نام یکی از کوههای شمالی مغولستان است . (از ایران باستان ص 2251).
-
گن نس
لغتنامه دهخدا
گن نس . [ گ ُ ن ُ ] (اِخ ) شهری بوده است در آسیای صغیر. (ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 8 و 7).
-
گوپین گن
لغتنامه دهخدا
گوپین گن . [ گ ُ گ ِ ] (اِخ ) شهری از آلمان که در ناحیه ٔ باده وورتمبرگ و در کنار کوههای ژوراسوآب واقع شده و دارای 37800 تن جمعیت است . این شهر دارای صنایع نساجی و شیمی است .
-
آفتاب گن
لغتنامه دهخدا
آفتاب گن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آفتاب گین .
-
انده گن
لغتنامه دهخدا
انده گن . [ اَ دُه ْ گ ِ ] (ص مرکب ) اندوهگین . (یادداشت مؤلف ). غمگین . غمناک . رجوع به اندوهگین شود.
-
جستوجو در متن
-
حجر خصیةالابلیس
لغتنامه دهخدا
حجر خصیةالابلیس . [ ح َ ج َ رِ خ ُ ی َ تِل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) گن ابلیس . نوعی از سنگ است . (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
اناطیطس
لغتنامه دهخدا
اناطیطس . [ اَ طی طِ ](اِ) لغتی است بیونانی ومعنی آن بفارسی «سنگ زاییدن آسان کن » باشد و آن دانه ایست سیاهرنگ بمقدار جوزبوا، بغایت املس و صلب و دشوارشکن و چون بجنبانند مغز آن در درون وی صدا کند و آنرا بشیرازی «گُن ابلیس » خوانند یعنی خایه ٔ شیطان و ب...
-
اکت مکت
لغتنامه دهخدا
اکت مکت . [ اَ ک ِ م َک ِ ] (معرب ، اِ) دانه ٔ سیاه و بسیار سخت به بزرگی جوزبوا که حجرالولادة خوانند چه هرگاه زنی دشوار زاید در زیر وی دود کنند به آسانی خلاص شود و آنرا به شیرازی گن ابلیس یعنی ، خایه ٔ شیطان گویند و اگر بر درختی بندند که میوه ٔ آن نا...
-
حجرالنسر
لغتنامه دهخدا
حجرالنسر. [ ح َ ج َ رُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالعقاب . اکتمکت . حجرالماسکة. ایاطیطس اطسموط. حجر الولادة. حجر البهت . یسر. گن ابلیس . (برهان قاطع). صاحب تحفه ٔ حکیم مؤمن در ذیل کلمه ٔ حجرالیسر گوید: سنگی است سفید و مدور و صاف و از حجاز خیزد و قسمی ...
-
حجرالولادة
لغتنامه دهخدا
حجرالولادة. [ ح َ ج َ رُل ْ وِ دَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالعقاب . اکتمکت . گن ابلیس . حجرالنسر. حجر البحری . حجرالبهت . حجرالنسا. حجرالماسکة. حجرالیسر. ایاطیطس .صاحب تحفه در ذیل کلمه ٔ حجرالیسر گوید: سنگی است سفید و مدور و صاف و از حجاز خیزد و قسمی از اکت...
-
وار
لغتنامه دهخدا
وار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صفت ملحق میشود و اغلب قید میسازد چون متنکروار و عاجزوار و گاهی به اسم عام می پیوندد وصفت یا ...