کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندمی
لغتنامه دهخدا
گندمی . [گ َ دُ ] (ص نسبی ) گندمین . رجوع به همین کلمه شود.
-
واژههای مشابه
-
زبان گندمی
لغتنامه دهخدا
زبان گندمی . [ زَ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زبان گندمین شود.
-
جستوجو در متن
-
بثنیة
لغتنامه دهخدا
بثنیة. [ ب َ / ب ِ ث َ نی ی َ ] (ع اِ) برخی گویند همان نام بثنة است . بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان ). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (م...
-
دومویی
لغتنامه دهخدا
دومویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) کهلی . کهولت . دومویگی . دومو شدن . جو گندمی شدن موی . شیب .میانه سالی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دومو شود.
-
چارشاخ زدن
لغتنامه دهخدا
چارشاخ زدن . [زَ دَ ] (مص مرکب ) در غالب شهرها و روستاهای خراسان اصطلاحی است برای باد دادن خرمن کوفته ٔ جو و گندمی که هنوز دانه از کاه جدا نشده . بکار بردن چارشاخ برای باد دادن خرمن جو و گندم و جدا کردن دانه از کاه .
-
درشته
لغتنامه دهخدا
درشته . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (اِ) زبره . درشت و زبر و غیر نرم از آرد و جز آن . || بلغور هر دانه را گویند عموماً، و بلغور گندم را گفته اند خصوصاً، و آن گندمی است که در آسیا ریزند تا خرد و شکسته شود. (لغت محلی شوشتر، خطی ).
-
شغوش
لغتنامه دهخدا
شغوش . [ ش ُ / ش َ ] (ع اِ) شغوشی . گندم بلایه آمیخته با شلیم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گندمی پست آمیخته به گال بنگ ، و اصمعی گوید شغوش فارسی معرب است . (یادداشت مؤلف ).
-
لکی
لغتنامه دهخدا
لکی . [ ل َ ] (اِخ ) (کردهای ...) در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است . || لهجه ٔ لکی ؛ لهجه ای اززبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند.
-
اودسا
لغتنامه دهخدا
اودسا. [ اُ دِ ] (اِخ ) شهری است از روسیه ٔ اروپا واقع در کنار دریای سیاه دارای 607000 تن جمعیت . گندمی را که از جنوب روسیه حمل میشود در این شهر انبار میکنند. صنایع فلزسازی و شیمیایی و غذایی در آنجا دایر است .
-
بزرگ دانه
لغتنامه دهخدا
بزرگ دانه . [ ب ُ زُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) حبه بزرگ . دانه بزرگ : گندمی که لایق آش پختن باشد بزرگ دانه و فربه باشد. (فلاحت نامه ).ضروع ؛ انگور سپید بزرگ دانه . (یادداشت بخط دهخدا).
-
چاودار
لغتنامه دهخدا
چاودار. (اِ) چودار. چودر. ویبگ . گیاهی هرزه که در غله زار روید و دانه ٔ آن چون گندمی لاغر و کشیده است . قسمی گندم وحشی . نوعی از حبوبات که در میان گندم و جو پیدا آید. و رجوع به چودار شود.
-
جبلیة
لغتنامه دهخدا
جبلیة. [ ج َ ب َ لی ی َ ] (ع اِ) ماده ای است شبیه به کندر. کبا. قنق . عسل اللبن که افریقائیها برای بخور دادن بکار میبرند. (از دزی ). || (ص نسبی ) تأنیث جبلی . کوهی . کوهستانی .- حنطة جبلیة ؛ گندمی که در زمین درشت روید. خلاف بثنیة. (یادداشت مؤلف ).
-
تربیة
لغتنامه دهخدا
تربیة. [ ت ُ رَ بی ی َ ] (ع اِ) گندمی است سرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و التربیة،حنطة حمراء و سنبلها ایضاً احمر ناصع الحمرة، و هی رقیقه تنتشر مع الدنی برد او ریح ... (لسان العرب ).