کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجفه باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنجفه باز
لغتنامه دهخدا
گنجفه باز. [ گ َ َج ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه گنجفه بازد. آنکه گنجفه بزند.بازی کننده با ورقهای گنجفه . و رجوع به گنجفه شود.
-
واژههای مشابه
-
گنجفه زدن
لغتنامه دهخدا
گنجفه زدن . [ گ َ ج َ ف َ / ف ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گنجفه بازی کردن . گنجفه باختن . با اوراق گنجفه بازی کردن .
-
گنجفه بازی
لغتنامه دهخدا
گنجفه بازی . [ گ َ ج َ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با اوراق گنجفه . گنجفه زدن . و رجوع به گنجفه شود.
-
جستوجو در متن
-
سر واکردن
لغتنامه دهخدا
سر واکردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن زنان موی در مآتم . (آنندراج ). || باز کردن سر چیزی را : سر وانکند شوخ دغاباز من از نازگر بر ورق گنجفه مکتوب نویسم .میرزا معز فطرت (از آنندراج ).
-
از سر
لغتنامه دهخدا
از سر. [ اَ س َ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از آغاز. از ابتدا. || از نو. مجدداً. باز هم . دوباره : مأمون ... فرموده است تا اندازه ٔ زمین از سر آزموده آید. (التفهیم ).درخت خشک گشته تر شد از سرگل صدبرگ و نسرین آمدش بر. (ویس و رامین ).پس از سر یکی بز...
-
واکردن
لغتنامه دهخدا
واکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گشودن . (ناظم الاطباء). باز کردن . چیز بسته را گشودن : برخیز و در سرای دربندبنشین و قبای بسته واکن . سعدی .نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد. حافظ.گیپاپزان که صبح سر کله...
-
ورق
لغتنامه دهخدا
ورق . [ وَ رَ ] (ع اِ) کاغذ. (مهذب الاسماء). برگه ٔ کاغذ. (ناظم الاطباء). کاغذ بریده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بخشی از کتاب شامل دو صفحه . بعضی گویند ورق به این معنی در کلمات قدماء وجود ندارد بلکه ورق اسم است برای پوستهای نازک که بر آنهابنوشتن...
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِ) وسایل زندگی . آنچه زندگی رادرخور است . (سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روزی . قوت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه برای حیات باید، از خورش و پوشش و آلات و جز آن . ...