کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بچه گنجشگ
لغتنامه دهخدا
بچه گنجشگ . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) نوزاد گنجشک . گنجشک خرد که از تخم بدر آمده باشد : هر کجا بچه ٔ گنجشکی بودبچه گنجشک درآوردی زود.ایرج میرزا.
-
چتوک
لغتنامه دهخدا
چتوک . [ چ ُ ] (اِ) بمعنی چغوک است که گنجشک باشد و بعربی عصفور خوانند.(برهان ). گنجشک باشد و آن را چغوک و چکوک نیز خوانند. (جهانگیری ). بمعنی گنجشک یعنی سرچه و چغک و چکوک .(شعوری ). بمعنی چقوق است که گنجشک باشد و بعربی عصفور خوانند. (آنندراج ). چغوک ...
-
چغک
لغتنامه دهخدا
چغک . [ چ ُ غ ُ ] (اِ) گنجشک را گویندو بعربی عصفور خوانند. (برهان ). گنجشک را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چغوک و گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). بزبان اهل خراسان ، گنجشک که پرنده ای کوچک است . (فرهنگ نظام ). بنجشک . و رجوع به کانجشک و ب...
-
جیرجیر
لغتنامه دهخدا
جیرجیر. (اِ صوت ) آواز گنجشک و بعضی حشرات .
-
عصیفر
لغتنامه دهخدا
عصیفر.[ ع ُ ص َ ف ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر عُصفور. گنجشک کوچک .گنجشک خرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به عصفور شود.
-
عصیفیر
لغتنامه دهخدا
عصیفیر. [ ع ُص َ ] (ع اِ مصغر) مصغر عُصفور. گنجشک کوچک . گنجشک خرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به عصفور و عصیفر شود.
-
کنجشک
لغتنامه دهخدا
کنجشک . [ ک ُ ج ِ ] (اِ) طائرمعروف . (غیاث ) (آنندراج ). عصفور و گنجشک . (ناظم الاطباء). سوادیه . (منتهی الارب ). رجوع به گنجشک شود. || نام چوبی است در ساز. (غیاث ) (آنندراج ).
-
زبل العصفور
لغتنامه دهخدا
زبل العصفور. [ زِ لُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) خرء العصفور. پیخال گنجشک . سرگین گنجشک . رجوع به ماده ٔ قبل و تحفه ٔ حکیم مؤمن ، عصفور شود.
-
بنجشک زوان
لغتنامه دهخدا
بنجشک زوان . [ ب ِ ج ِ زُ / زَ ] (اِ مرکب ) لسان العصافیر است و آن دوایی است تند و تیز شبیه به زبان گنجشک . (برهان ). لسان العصافیر. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). بنجشک (گنجشک ) + زوان (زبان ). زبان گنجشک . (حاشیه ٔ برهان چ مع...
-
چگک
لغتنامه دهخدا
چگک . [ چ ُ گ ُ ] (اِ) بر وزن و معنی چغک باشد که گنجشک است . (برهان ). گنجشک را گویند. و آن را چغک و چغوک نیز گویند. (جهانگیری ). گنجشک که چغوک و چقک نیز گویند. (رشیدی ). گنجشک و چغوک و چغک . (انجمن آرا) (آنندراج ). چغوک و گنجشک . (ناظم الاطباء). چغو...
-
نقاز
لغتنامه دهخدا
نقاز. [ ن َق ْ قا ] (ع اِ) گنجشک ریزه ، یا مرغی است دیگر. (منتهی الارب ). صغارالعصافیر. (المنجد). گنجشک ریزه و بچه . (ناظم الاطباء). نوعی پرنده است و گفته اند: گنجشک خرد. (از اقرب الموارد).نُقّاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، نقاقیز.
-
غبرون
لغتنامه دهخدا
غبرون . [ غ ُ ] (ع اِ) مرغی است . || نوعی از گنجشک خرد. (منتهی الارب ).
-
زاوش
لغتنامه دهخدا
زاوش . [ وُ ] (اِ) بلغت بربری ، گنجشک است . (از دزی ص 577).
-
صفصف
لغتنامه دهخدا
صفصف . [ ص ُ ص ُ ] (ع اِ) گنجشک . (منتهی الارب ).
-
فسفیس
لغتنامه دهخدا
فسفیس . [ ف َ ](اِ) مرغی سینه سرخ شبیه به گنجشک . (ناظم الاطباء).