کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنجشک
لغتنامه دهخدا
گنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ ا...
-
واژههای مشابه
-
گنجشک دل
لغتنامه دهخدا
گنجشک دل . [ گ ُ ج ِ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مجازاً ترسو. بزدل . کم زهره . کم جرأت .
-
گنجشک روزی
لغتنامه دهخدا
گنجشک روزی . [ گ ُ ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لب روزی . تنگ روزی . کردی خوردی . کم روزی .
-
گنجشک زبان
لغتنامه دهخدا
گنجشک زبان . [ گ ُ ج ِ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عوام ، به معنی بنجشگ زوان است . رجوع به بنجشگ زوان و زبان گنجشک شود.
-
گنجشک زبانک
لغتنامه دهخدا
گنجشک زبانک . [ گ ُ ج ِ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بنجشک زوان شود.
-
زبان گنجشک
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک . [ زَ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) درختی را گویند که بارش بزبان گنجشک ماند وبعضی بار آن درخت را گفته اند و به عربی لسان العصافیر و السنة العصافیر خوانند و حب الوز هم گویند بتشدید زای نقطه دار. (برهان قاطع). نام درختی است بی میوه که برگش شبیه بزبا...
-
زبان گنجشک
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک . [ زَ گ ُ ج ِ] (اِ مرکب ) نوعی از نان که بصورت زبان گنجشک باشد و آنرا قوش دیلی نیز خوانند. (بهار عجم ) : چشم بر آشیان گنجشکش هست بهر زبان گنجشکش .ملامنیر (از بهارعجم ).
-
گنجشک توئی توئی گوی
لغتنامه دهخدا
گنجشک توئی توئی گوی . [ گ ُ ج ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است که آن را در هند طوطی خوانند. (آنندراج ) : آن شهباز منم منم گوی توئی وین گنجشک توئی توئی گوی منم .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
زبان گنجشک معمولی
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک معمولی . [ زَ گ ُ ج ِ ک ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لسان العصافیر. شجرالبق . زبان گنجشک . (واژه نامه ٔ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 87). رجوع به زبان گنجشک شود.
-
زبان گنجشک میوه قرمز
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک میوه قرمز. [ زَ گ ُ ج ِ ک ِ وَ / وِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است با برگهای بریده ٔ دندانه دار و گلهای سفید بدبو و میوه های قرمزکه در جنگلهای شمالی ایران میروید. میوه ٔ آن خوراک چهارپایان و پرندگان است . (فرهنگ روستائی بهرامی...
-
جستوجو در متن
-
چکوک
لغتنامه دهخدا
چکوک . [ چ ُ ] (اِ)به معنی گنجشک باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنجشک و چغوک . (ناظم الاطباء). چغک و چغو و عصفور. و رجوع به چغک و چغوک و گنجشک شود.
-
وصیع
لغتنامه دهخدا
وصیع. [ وَ ] (ع اِ) آواز گنجشک . || گنجشک ریزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ونو
لغتنامه دهخدا
ونو. [ وَ ] (اِ) ون . وند. زبان گنجشک . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود.