کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنبد هور و ماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنبد هور و ماه
لغتنامه دهخدا
گنبد هور و ماه . [ گُم ْ ب َ دِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پدر بر پدر شهریارست شاه بنازد بدو گنبد هور و ماه . فردوسی .رجوع به گنبد ماه شود.
-
واژههای مشابه
-
کبود گنبد
لغتنامه دهخدا
کبود گنبد. [ ک َگُم ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . جلگه ای ، معتدل . دارای 209 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 174).
-
گنبد تیزپوی
لغتنامه دهخدا
گنبد تیزپوی . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : چنین آمد این گنبد تیزپوی بگردد همه چیز از گشت اوی .اسدی .
-
گنبد تیزگشت
لغتنامه دهخدا
گنبد تیزگشت . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پراندیشه از گنبد تیزگشت که فردا به سر بر چه خواهد گذشت .نظامی .
-
گنبد دیرساز
لغتنامه دهخدا
گنبد دیرساز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بدیدم که این گنبد دیرسازنخواهد همی لب گشادن به راز.فردوسی .
-
گنبد زدن
لغتنامه دهخدا
گنبد زدن . [گُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از جست حیوانات که به هر چهار پا جهند، مانند: جست آهو. (بهار عجم ) (آنندراج ). گنبد. گنبده . گنبدی . گنبد کردن : چو جولان کند هست کوه روان چو گنبد زند گنبد اخضر است . امیرمعزی (از فرهنگ رشیدی ).هر خدنگی که...
-
گنبد زرنگار
لغتنامه دهخدا
گنبد زرنگار. [ گُم ْ ب َ دِ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آسمان . (مجموعه ٔ مترادفات ص 10) : نگه کن بر این گنبد زرنگارکه سقفش بود بی ستون استوار.سعدی .
-
گنبد ساختن
لغتنامه دهخدا
گنبد ساختن . [ گُم ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سرین خود برداشتن برای فعل بد. (غیاث ) (آنندراج ) : فرداست که بهر یک لب نان پسرت گنبد سازد به صنعت چارمنار.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
گنبد سیمابگون
لغتنامه دهخدا
گنبد سیمابگون . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : آستانت گنبد سیماب گون رامتکاست بنده ٔ سیماب دل سیماب شد زین متکا.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22).
-
گنبد طاقدیس
لغتنامه دهخدا
گنبد طاقدیس . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد صوفی لباس است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد صوفی لباس شود.
-
گنبد غازان
لغتنامه دهخدا
گنبد غازان . [ گُم ْ ب َ دِ ] (اِخ ) رجوع به شنب غازان شود.
-
گنبد فلک
لغتنامه دهخدا
گنبد فلک . [ گُم ْ ب َ دِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : از گنبد فلک ندی آمد به گوش اوکای گنبد تو کعبه ٔ حاجت روای خاک .خاقانی .
-
گنبد قوس
لغتنامه دهخدا
گنبد قوس . [ گُم ْ ب َ دِ ق َ ] (اِخ ) خرابه های واقع بر کنار گرگان رود [ مازندران ] (ترکمانی ). (از جغرافیای شمال ایران ص 452).
-
گنبد کبود
لغتنامه دهخدا
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است .