کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گناباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گناباد
لغتنامه دهخدا
گناباد. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهدکه در 39هزارگزی شمال باختری طرقبه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 8 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فر...
-
گناباد
لغتنامه دهخدا
گناباد. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 39هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه شوسه ٔ مشهد به قوچان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 660 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهال...
-
گناباد
لغتنامه دهخدا
گناباد. [ گ ُ ] (اِخ ) شهر گناباد که نام سابق آن جونمید بوده در 286هزارگزی مشهد و 212هزارگزی بیرجند، در سر سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 58 درجه و 41 دقیقه ، عرض 34 درجه و 21 دقیقه . بطوری که آثارو عل...
-
گناباد
لغتنامه دهخدا
گناباد. [ گ ُ ] (اِخ ) شهرستان گناباد یکی از شهرستانهای استان نهم است که محدود است از طرف باختر به شهرستان فردوس ، از طرف شمال به شهرستان تربت حیدریه و شهرستان کاشمر، ازخاور به بخش رشخوار از شهرستان تربت حیدریه و از جنوب به بخش قاین از شهرستان بیرجند...
-
واژههای مشابه
-
نوده گناباد
لغتنامه دهخدا
نوده گناباد. [ ن َ دِ هَِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد، در 7 هزارگزی مشرق گناباد در دشت گرمسیری واقع است و 229 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش زعفران و غلات ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
جستوجو در متن
-
گوناباد
لغتنامه دهخدا
گوناباد. (اِخ ) گونابد. گنابد. گناباد. جنابذ. رجوع به گناباد شود.
-
گونابد
لغتنامه دهخدا
گونابد. [ ب َ ] (اِخ ) تحریری است از گناباد. رجوع به گناباد و گون آباد شود.
-
خواش
لغتنامه دهخدا
خواش . [ خوا / خا ] (اِ) مادرشوهر به اصطلاح مردم گناباد. || مادرزن در اصطلاح مردم گناباد.
-
اسکچه
لغتنامه دهخدا
اسکچه . [ اَ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) در گناباد (خراسان ) سِکسکه . اُکچه (نیز در گناباد). هُکِه .
-
گلاوا
لغتنامه دهخدا
گلاوا. [گ ِ ] (اِخ ) کلاته ای است در کاخک گناباد از خراسان .
-
گنابد
لغتنامه دهخدا
گنابد. [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) رجوع به گناباد شود.
-
لغلاغودم
لغتنامه دهخدا
لغلاغودم . [ ل َ دُ ] (اِخ ) دهی است به گناباد خراسان .
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ ِ ] (اِ) در گناباد خراسان گردن را گویند.