کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گماشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گماشته
لغتنامه دهخدا
گماشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) عامل . وکیل . کارگزار. (آنندراج ). ناظر. سرکار. پیشکار. (ناظم الاطباء). موکل : نامه ها رسید که سلیمانی رسید به شبورقان و از ری تا آنجا ولاة و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288)...
-
گماشته
لغتنامه دهخدا
گماشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مقررشده . برقرارشده . مأمورشده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
گماشتگی
لغتنامه دهخدا
گماشتگی .[ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل گماشته . شغل گماشته . مستخدم شدن . شغل مستخدمی داشتن و رجوع به گماشته شود.
-
ناگماشته
لغتنامه دهخدا
ناگماشته . [ گ ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گماشته ناشده . مقابل گماشته .
-
گمارده
لغتنامه دهخدا
گمارده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) گماشته . منصوب .
-
شیطرة
لغتنامه دهخدا
شیطرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) گماشته شدن . (المصادر زوزنی ).
-
نفس شمر
لغتنامه دهخدا
نفس شمر. [ ن َ ف َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) رقیب .مراقب . گماشته بر کسی که جزئیات حال او را بنگرد.
-
نصب شدن
لغتنامه دهخدا
نصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.
-
ساخلو
لغتنامه دهخدا
ساخلو. [ ل ُ ] (ترکی ، اِ) گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده وبحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. این کلمه ترکی است و فرهنگستان پادگان را بجای آن برگزیده است .
-
ناظر رسومات
لغتنامه دهخدا
ناظر رسومات . [ ظِ رِرُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داروغه و گماشته ای که خراج مکانها و راهها به او متعلق باشد. (آنندراج ).
-
نقدی
لغتنامه دهخدا
نقدی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به وجه نقد. ضد جنسی . معاملتی که پولش نقداً و فی المجلس پرداخته شود. مقابل وعده ای و نسیه . || معامله ای که در آن مقابل تحویل دادن متاع پول نقد بپردازند و دریافت دارند. مقابل پایاپای و تهاتری . || نقدی گماشته ؛ گماشته ٔ...
-
غوری
لغتنامه دهخدا
غوری . (اِخ ) مکنی به ابوجعفر. وی از جانب عمرواللیث به حکومت مرو گماشته شده بود. رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 396 شود.
-
کاراوژول
لغتنامه دهخدا
کاراوژول . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافژول . کارفرما و مزدور و خدمتگار. (آنندراج ). پیشکار و گماشته و کارگزار و مباشر و اجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به کارافژول شود.
-
توآس
لغتنامه دهخدا
توآس . [ ت ُ ] (اِخ ) از سرداران اسکندر که پس از فتح گدروزی به ولایت آن گماشته شد و اندکی بعد درگذشت . رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1859-1861 شود.