کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلیم پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلیم پوش
لغتنامه دهخدا
گلیم پوش . [ گ ِ ] (نف مرکب ) کسی که جامه ٔ گلیم می پوشد. || مسکین و فقیر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گلیم سیه
لغتنامه دهخدا
گلیم سیه . [ گ ِ م ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً بخت بد : بس گلیم سیهاکز نظرت گشت سپیدنظر تو سیهی پاک بشوید ز گلیم .فرخی .
-
گلیم باف
لغتنامه دهخدا
گلیم باف . [ گ ِ ] (نف مرکب ) آنکه گلیم بافد. بافنده ٔ گلیم .
-
گلیم بافی
لغتنامه دهخدا
گلیم بافی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن گلیم . عمل گلیم باف . || (اِ) محل گلیم بافی . دکان گلیم بافی .
-
گلیم شوی
لغتنامه دهخدا
گلیم شوی . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بیخ خاری باشد که گل آنرا آذرگون خوانند و آن بیخ را چوبک اشنان گویند بدان چیزها شویند، خصوصاً پشم را بغایت پاکیزه سازد. و بعضی از مشایخ محاسن را نیز بدان شویند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی آذریون است . (تحفه ٔ حکیم مؤ...
-
گلیم شوی
لغتنامه دهخدا
گلیم شوی . [ گ ِ ] (نف مرکب ) شخصی که گلیم و پلاس میشوید. (برهان ) (آنندراج ).
-
گلیم فروش
لغتنامه دهخدا
گلیم فروش . [ گ ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ گلیم . آنکه گلیم فروشد. کسایی . (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (تفلیسی ).
-
گلیم گوش
لغتنامه دهخدا
گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. (برهان ). در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هَ . ق . ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را ...
-
سیاه گلیم
لغتنامه دهخدا
سیاه گلیم . [ گ ِ ] (ص مرکب ) بدبخت . بی دولت . سیه روز. (برهان ). کنایه از مدبر و بی دولت . (آنندراج ). بدبخت . بی دولت . (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) : دمی نمیرودم از سواد دیده سرشک که هیچ طفل مبادا چو او سیاه گلیم . سنایی (از آنندراج ).گشتم از غم من...
-
سیه گلیم
لغتنامه دهخدا
سیه گلیم . [ ی َ ه ْ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از بدبخت و سیه روز. (برهان ) (آنندراج ) : دیو سیه گلیم بر آن بود تاکندهمچون گلیم خویش لباس دلم سیاه . سوزنی .سیه گلیم خری ژنده جُل ّ و پشماگندکه زندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو. سوزنی .کاندر شفاست عارضه ٔ هر س...
-
جستوجو در متن
-
شب پوش
لغتنامه دهخدا
شب پوش . [ ش َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ شب . که شب را بپوشد. || (اِ مرکب ) شبپوش . کلاه و طاقیه . تخفیفه ای که شبها بر سر نهند. (برهان قاطع). شب کلاه و کلاهی که شبها بر سر نهند. (ناظم الاطباء). شب کلاه . کلاه شب . کلاه کوتاه که بر سر نهند. (آنندراج ). ک...
-
جنونی قالی پوش
لغتنامه دهخدا
جنونی قالی پوش . [ ج ُ نی ِ ] (اِخ ) یا جنونی قندهاری . از شاعران است ، مجمعالخواص درباره ٔ وی گوید: حریفی است تیززبان و حراف ، موی سر گذاشت و گلیم پاره پوشیده راه میرفت . با این وضع درویشی در مجالس از اسباب و تجملات نیاکان خود سخن میراند، بااینکه از...
-
قطیفة
لغتنامه دهخدا
قطیفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ پرزه دار خوابناک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چادر درپیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قطائف ، قُطُف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- قطیفه ٔ حمامی ؛ جامه ٔ پشمین که بعد از غسل ، بدن را بدان پاک کنند، و...