کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلچین ادبی جمع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گلچین گلچین
لغتنامه دهخدا
گلچین گلچین . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) بتأنی . بآرامی .
-
گلچین گلچین رفتن
لغتنامه دهخدا
گلچین گلچین رفتن . [ گ ُ گ ُ رَ ت َ ] (مص مرکب )آهسته و به تفرج رفتن . به تأنی و به آرامی رفتن .
-
جستوجو در متن
-
جمع کردن
لغتنامه دهخدا
جمع کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ): اموال بسیار جمع کرد. || فراهم کردن . غند کردن . (فرهنگ فارسی معین ): لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله ٔ نقلیه حمل کند.
-
الفاختن
لغتنامه دهخدا
الفاختن . [ اَ ت َ ] (مص ) اندوختن . (فرهنگ رشیدی ). اندوختن و جمع کردن . (فرهنگ جهانگیری ). کسب کردن و جمع کردن . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کسب کردن و گرد کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بهم رسانیدن و اندوختن و جمع کردن . (انجمن آرا) (برهان قاطع). اَلفَختَ...
-
خبش
لغتنامه دهخدا
خبش . [ خ َ ] (ع مص ) جمع کردن . بگیرآوردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از این گوشه و آن گوشه جمع کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). جمع کردن و بگیر آوردن اشیا را از اینجا و از آنجا . (از آنندراج ).
-
تحصیل کردن
لغتنامه دهخدا
تحصیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن . (ناظم الاطباء) : نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ (گلستان ). || جمع کردن مالیات . || کسب علم و دانش کردن . (ناظ...
-
گردآوری
لغتنامه دهخدا
گردآوری . [ گ ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل گردآوردن . جمع کردن ... جمع و جوری . رجوع به گردآوردن شود.
-
جمع آوردن
لغتنامه دهخدا
جمع آوردن . [ ج َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . فراهم آوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خجیدن
لغتنامه دهخدا
خجیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) فراهم آمدن . فراهم آوردن . جمع شدن . جمع کردن . (از ناظم الاطباء). مجتمع گردیدن . (آنندراج ).
-
ورچیدن
لغتنامه دهخدا
ورچیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن بساط. || جمع کردن . فراهم آوردن : لب ورچیدن . پا ورچیدن .
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع مص ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). گرد آوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضم ّ و تألیف کردن . (اقرب الموارد). فراهم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || اسم واحد را جمع کردن . (منتهی الارب ). || جوان گردیدن : جمعت الجاریة الثیاب ؛ جو...
-
تدبیل
لغتنامه دهخدا
تدبیل . [ ت َ ] (ع مص ) گرد کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). گرد کردن و جمع کردن چیزی ، چنانکه لقمه را با انگشتان جمع کنند. (از المنجد). پیچیدن و بزرگ کردن لقمه را برای فروبردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن لقمه . (از المنجد)...
-
ابش
لغتنامه دهخدا
ابش . [ اَ ] (ع مص ) فراهم کردن . فراهم آوردن . جمع کردن . گرد کردن .
-
جاخالی کردن
لغتنامه دهخدا
جاخالی کردن . [ ک َ دَ] (مص مرکب ) خود را کنار کشیدن . خود را جمع کردن .