کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گلچین گلچین
لغتنامه دهخدا
گلچین گلچین . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) بتأنی . بآرامی .
-
گلچین گلچین رفتن
لغتنامه دهخدا
گلچین گلچین رفتن . [ گ ُ گ ُ رَ ت َ ] (مص مرکب )آهسته و به تفرج رفتن . به تأنی و به آرامی رفتن .
-
گلچین کردن
لغتنامه دهخدا
گلچین کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیکوها را گزیدن . برگزیدن نیکوترها. گزیدن خوب . انتخاب . اجتباء.
-
واژههای همآوا
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقعدر 67هزارگزی شمال باختر اردل و متصل به راه گلچین به اردل . هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است ...
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دزآباد جزء شهرستان طارم . (نزهة القلوب ص 65).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) نام زنی بوده است ولی شعار. گویند خدا را در خواب دیده بوده است . (برهان ). نام زنی . (ناظم الاطباء).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (نف مرکب ) شخصی که گل می چیند. (برهان ) (ناظم الاطباء). گل چیننده : نیابی کس از خاص و از عام گیتی که از باغ انعام او نیست گلچین . سوزنی .|| باغبان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خوش خوشک
لغتنامه دهخدا
خوش خوشک . [ خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ ش َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته . کم کمک . رفته رفته . بی شتاب . به آهستگی . به آرامی . خوش خوش . گلچین گلچین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (نف مرکب ) شخصی که گل می چیند. (برهان ) (ناظم الاطباء). گل چیننده : نیابی کس از خاص و از عام گیتی که از باغ انعام او نیست گلچین . سوزنی .|| باغبان . (ناظم الاطباء).
-
چننده
لغتنامه دهخدا
چننده . [ چ ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیدن شود.- گل چننده ؛ گلچین : خار بدان گل چننده قصد کندگرچه همی او نه قصدخار کند.ناصرخسرو.
-
تصویرکش
لغتنامه دهخدا
تصویرکش . [ ت َص ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) تصویرگر. مصور. (آنندراج ). صورتگر. نگارنده ٔ صورت ، که صورت کشد و شکل چیزی را نگارد : شوخ تصویرکشم جلوه ٔرنگین داردنقش پایش چو قلم صورت گلچین دارد.مفید بلخی (از آنندراج ).
-
گل انداز
لغتنامه دهخدا
گل انداز. [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است . (آنندراج ) : زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز.میرزا بیدل (از آنندراج ).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقعدر 67هزارگزی شمال باختر اردل و متصل به راه گلچین به اردل . هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است ...