کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلوبند
لغتنامه دهخدا
گلوبند. [ گ ُ / گ َ ب َ ] (اِ مرکب ) گردن بند. سینه ریز. مخنقه . (دهار) (زمخشری ). هِجار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
غلول
لغتنامه دهخدا
غلول . [ غ ُ ] (اِ) طعامی را گویند که در راه گلوبند شود و به زحمت تمام فرورود. (برهان قاطع).
-
بلون
لغتنامه دهخدا
بلون . [ ب َ ] (اِ) دستمال و رومال . || گلوبند. || تسبیح . || راه و طریق . (ناظم الاطباء).
-
گلوفشار
لغتنامه دهخدا
گلوفشار. [ گ ُ / گ َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) قلاده و گلوبند. (ناظم الاطباء).
-
یغناق
لغتنامه دهخدا
یغناق . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) یغناغ . (ناظم الاطباء). رجوع به یغناغ شود. || (مغولی ، اِ) گلوبند. (یادداشت مؤلف ).
-
عقدبند
لغتنامه دهخدا
عقدبند. [ ع ِ ب َ ] (نف مرکب ) که گلوبند و گردن بند سازد. جواهرساز. گوهری : گشته از مشک و لعل اوهمه جای مملکت عقدبند و غالیه سای .نظامی .
-
واسطالعقد
لغتنامه دهخدا
واسطالعقد. [ س ِ طُل ْ ع ِ] (ع اِ مرکب ) گوهر کلان و بیش قیمت که در وسط حقیقی همه گوهرهای گلوبند و حمائل باشد و آنچه به معنی امام تسبیح شهرت گرفته خطاست . (آنندراج ). واسطةالعقد. گوهر کلان میانه ٔ گردن بند. و رجوع به واسطةالعقد شود.
-
مرسله بند
لغتنامه دهخدا
مرسله بند. [ م ُ س َ ل َ / ل ِ ب َ ] (اِ مرکب ) بندی که مرسله را بدان در گلو آویزان کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به مرسلة شود. || (نف مرکب ) که مرسله بند کند. بندکننده و به رشته کننده ٔ گلوبند. مرسله پیوند.
-
بلعة
لغتنامه دهخدا
بلعة. [ ب ُ ل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ). شخص اکول . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بُلَع. بَولَع. پرخور. گلوبند. شکم بنده .
-
نهوده
لغتنامه دهخدا
نهوده . [ ن ُ دَ / دِ ] (اِ) زیور و آرایش زنان از قبیل سرآویز و گوشواره و سلسله و حلقه ٔ بینی و گلوبند و بازوبند و دست برنجن و انگشتر و خلخال . (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || هر هفت را نیز گویند که عبارت است از سرمه ، وسمه ، سرخی ، س...
-
زناق
لغتنامه دهخدا
زناق . [ زِ ] (ع اِ) گلوبند زنان از زیور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زُنُق . (اقرب الموارد). || حلقه ای است که در زیر حنک ستور کرده برشته در سرش بندند تا سرکشی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اق...
-
سموط
لغتنامه دهخدا
سموط. [ س ُ ] (ع مص ) رفتن تازگی شیر و هنوز مزه نگردانیدن آن یا اول تغییر شیری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خاموش گردیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) ج سِمط، به معنی رشته ٔ مروارید یا شبه و جز آن و گردن بند و حمیل درا...
-
گلوند
لغتنامه دهخدا
گلوند. [ گ َل ْ وَ ] (اِ)مرسله را گویند یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجایی فرستند. || چیزی باشد که آنرا مانند گلوبند از جوز و انجیر سازند و بجایی فرستند. آنرا گلونده نیز گویند. (از برهان ) (آنندراج ) : خواجه ٔ ما، ز بهر گنده پسرساخت از خایه ٔ شتر...
-
گردن بند
لغتنامه دهخدا
گردن بند. [ گ َ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه گردن را بندند. آنچه به دور گردن حلقه شود. غُل ّ. مِخْنَقَة. (منتهی الارب ). || گلوبند. عِقد. نام زیوری . (آنندراج ). قِلادَة. (ترجمان القرآن ). وِشاح . (دهار). سِمط. لُعطَة. مِعنَقَه . طَوق . عِصمة یا عَصمة. (...