کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلوئی
لغتنامه دهخدا
گلوئی . [ گ ُ / گ َ ] (ص نسبی ) رجوع به گلویی شود.
-
جستوجو در متن
-
تیره لگام
لغتنامه دهخدا
تیره لگام . [ رَ /رِ ل ِ ] (اِ مرکب ) جزء زیر گلوئی لگام و علاقه و منگله ای که در زیر گلوی اسب می آویزند. (ناظم الاطباء).
-
عثمان
لغتنامه دهخدا
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی بکربن علی الجبلجیوی (یا جبلجیلوی ) کوه گلوئی ملقب به بهاالدین مکنی به ابوالمحاسن . قاضی شیراز است از عزالدین جماعة حدیث شنید مولدش قبل از قرن هفتم هجری است . نزد لسان الدین نوح بن محمد سمنانی و خطیب شمس الدین مظف...
-
باغ تخت قاجاریه
لغتنامه دهخدا
باغ تخت قاجاریه . [ غ ِ ت َت ِ ری ی َ ] (اِخ ) باغی است در جانب شمال شیراز به مسافت یک میل ، در کنار تپه ای که اتابک قراچه والی مملکت فارس در سال 480 هَ . ق . بر پشته ٔ این تپه عمارتی ملوکانه ساخته نامش را تخت قراچه گذاشت و جدولی را از نهر اعظم شیراز...
-
لاشه
لغتنامه دهخدا
لاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) تن . تن مُرده . جیفه . مردار. جسد. لاش . لش . تنه ٔ گوسفند و گاو و امثال آن پس از سقط شدن یا ذبح . مرده ٔ جمیع حیوانات . (برهان ). کالبد انسانی پس از مرگ . (انجمن آرا). جسم بیروح حیوان . جسد روح بشده ٔ جانور از آدمی و جز آن ...