کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلستانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی ، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان . عالمی است عابد، زاهد، محقق ، مدقق ، جلیل القدر و رفیعالمنزله از اعاظم اتقیا و اکابر ثقات محدثین که اورع و ازه...
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابوالحسن پسر محمد امین از اهل گلستانه است که بعضی او را از نواحی گلستانه ٔ اصفهان و دیگری از مردم گلستانه کرمانشاهان دانسته اند. او از خانواده مقتدری است که در دوران پادشاهی نادرشاه و در خدمت این سلطان بااقتدار مصدر ک...
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 34000گزی شمال خاوری نجف آبادو 6000هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بیجار به سنندج . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 28هزارگزی شمال نورآباد و 17هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔخرم آباد به کرمانشاه . هوای آن سرد و دارای 72 تن سکنه است . آب آن از رود گنگاوری و چشمه ها و محصول ...
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) قلعه ای است از مضافات مشهد مقدس که تمام سکنه آنجا سادات عالی مقام ذوی الاحترام بوده اند. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ /ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قهرود بخش قمصر شهرستان کاشان ، واقع در 5000هزارگزی خاور قمصر. دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای مشابه
-
علاءالدین گلستانه
لغتنامه دهخدا
علاءالدین گلستانه . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) میرزا محمدبن شاه ابوتراب محمد علی حسینی یا حسنی ، از سادات گلستانه ٔ اصفهان . وی عالمی فاضل بود. او راست : 1- بهجة الحدائق ، که شرح صغیر نهج البلاغه است . 2- ترتیب مشیخة من لایحضره الفقیه ، ک...
-
جستوجو در متن
-
گل شور
لغتنامه دهخدا
گل شور. [ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسخی مشهد که در کناررودخانه واقع است . (مجمل التواریخ گلستانه ص 317).
-
طهماسب میرزا
لغتنامه دهخدا
طهماسب میرزا. [ طَ ] (اِخ ) از خوانین افشاریه ، فرزند نادرمیرزا. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 333 شود.
-
والاشجرد
لغتنامه دهخدا
والاشجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) از رستاق همدان است . (تاریخ قم ص 119). قلعه ای است در یک منزلی همدان . (از تاریخ زندیه ٔ گلستانه ).
-
هم چشم
لغتنامه دهخدا
هم چشم . [ هََ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) برابر و مقابل و رقیب . (آنندراج ) : آزادخان از فرقه ٔ غلزه ای و هم چشم با فرقه ٔ ابدالی بود. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
اﷲقلیخان
لغتنامه دهخدا
اﷲقلیخان . [ اَل ْ لاه ق ُ ] (اِخ ) حاکم کرمانشاه در عهد «زندیه ». رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 285 و 359 شود.
-
اﷲوردی خان
لغتنامه دهخدا
اﷲوردی خان . [ اَل ْ لاه وِ ] (اِخ ) کرد. حاکم قوچان در عهد نادرشاه افشار. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 107 شود.