کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلخن تاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلخن تاب
لغتنامه دهخدا
گلخن تاب . [ گ ُ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حمام راگرم کند. (آنندراج ). آنکه گلخن افروزد : به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بنددبه روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید؟ وحشی (از آنندراج ).از جهان دل بغم عشق تو الفت داردهمچو دیوانه که هم صحبت گلخن تاب است...
-
واژههای مشابه
-
چهار گلخن
لغتنامه دهخدا
چهار گلخن . [ چ َ / چ ِ گ ُ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارحد جهان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از چهارعنصر است . (برهان ) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تونتاب
لغتنامه دهخدا
تونتاب . (نف مرکب ) از تون به معنی گلخن + تاب مخفف تابنده (از تافتن به معنی روشن کردن و مشتعل کردن ) آنکه تون حمام را سوزاند، گرم شدن آب خزانه را. گلخن تاب . گلخنی . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
-
اتونی
لغتنامه دهخدا
اتونی . [ اَت ْ تو نی ی / اَ نی ی ] (ع ص نسبی ) گلخن تاب . تونتاب .
-
پاکنه
لغتنامه دهخدا
پاکنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنجایی از تون که گلخن تاب ایستد تیز کردن آتش را.
-
اتون
لغتنامه دهخدا
اتون . [ اَت ْ تو / اَ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) تون . گلخن . آتون . (زمخشری ). گلخن گرمابه . || تنور گچ پز و نان پز. کوره ٔ آهک پزان . || آتشدان آهنین . || الأتون ...یستعار لما یطبخ فیه الاَّجر و یقال له بالفارسیة خمدان و تونق و اشوزن . (المغر...
-
تابیده
لغتنامه دهخدا
تابیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . (آنندراج ). تافته . || درخشیده .تابان شده . نوری تابیده . || کژشده . مورب شده : چشم او کمی تابیده است . || گرم و سوزان شده : تنور تابیده است . گلخن تابیده است . رجوع بتافتن ، تافته ، تاب و تابیده شود.
-
دودخوار
لغتنامه دهخدا
دودخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مطبخی و گلخن تاب . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || غلیان کش و تنباکوکش . (ناظم الاطباء) (برهان ). || نام پروانه ای که دور چراغ می گردد. (ناظم الاطباء). نام پرنده ای است . (برهان ).
-
تونی
لغتنامه دهخدا
تونی . (ص نسبی ، اِ) دزد و عیار و راهزن باشد. (برهان ) (آنندراج )(از انجمن آرا). که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند. (فرهنگ رشیدی ). دزد و عیار. (فرهنگ جهانگیری )...
-
از دست
لغتنامه دهخدا
از دست . [ اَ دَ ت ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (حرف اضافه + اسم ) از طرف ِ. از جانب . از قبل : شهریار از دست تو بسیار هست هیچ گلخن تاب را این کار هست . عطار. || (اِ مرکب ) از عهده ٔ: این کار از دست ... برنمی آید.- از دست برآمدن و برنیامدن کاری ؛ از عهده...
-
باره
لغتنامه دهخدا
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) کرّت و مرتبت و نوبت . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (آنندراج ) (جهانگیری ). نوبت و مرتبه . (رشیدی ). دفعه . (دِمزن ). بمعنی دفعه آمده مانند دوباره ، یکباره . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). کثرت و نوبت...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
تابیدن
لغتنامه دهخدا
تابیدن . [ دَ ] (مص ) تاب و طاقت آوردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). طاقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). تحمل کردن . متحمل شدن تاب و تحمل داشتن . از عهده برآمدن : گرامی گوی بود با زور شیرنتابید با او سوار دلیرگرفت از گرامی نبرده گریغکه زور کیان دید...