کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلبول
لغتنامه دهخدا
گلبول . [ گْل ُ / گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دانه های بسیار کوچک و کروی شکل که در خون پیدا میشود و بر دو قسم است : گلبول سفید و گلبول قرمز. گلبول سفید یا گویچه های سفید به دو دسته تقسیم میشوند: 1- یک هسته ای . 2- چندهسته ای : یک هسته ای به یک هسته های ...
-
جستوجو در متن
-
گویچه
لغتنامه دهخدا
گویچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) گوی کوچک . گوی خرد. گویک . گوچه . رجوع به گوچه شود. || در تداول علمی آن را بجای گلبول به کار برند. رجوع به گلبول شود.
-
غده ٔ تیموس
لغتنامه دهخدا
غده ٔ تیموس . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غده ای است که در جلو قصبةالریة و یا محل انشعاب دو شاخه ٔ قصبةالریة (برونش ها) قرار گرفته و در قسمت فوقانی قفسه ٔ سینه و عقب استخوان جناغ سینه واقع است . غده ای است صاف و به علت رگهای زیاد ق...
-
استانیلید
لغتنامه دهخدا
استانیلید. [ اَ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) یاانتی فبرین یا فنیل استامید. گردی است سفید و بی بو و طعم آن گس و در آب گرم کمی حل شود (یک قسمت استانیلید در 22 قسمت آب ) و در الکل و مایعات الکلی بخوبی حل گردد. این مادّه با بول دفع می شود و رنگ بول را سرخ مایل ب...
-
امولسیون
لغتنامه دهخدا
امولسیون . [ اِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح دواسازی ، هر داروی مرکب مایع و شیرمانندی که جهت آشامیدن مریض ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). اگر دانه های روغن دار را با کمی آب در هاون صلایه کنند و توده ٔ خمیری شکل حاصل را با آب بسایند مایع شیری شکلی بدس...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به زجاج (شیشه ، گوهر شفاف ). || آبگینه فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ) (دهار) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آبگینه فروش و بلورفروش . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). فروشنده ٔ شیشه ...
-
خون
لغتنامه دهخدا
خون . (اِ) مایعی است سرخ رنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است بنزدقدما. (یادداشت مؤلف ). دم . (از برهان قاطع). ماده ای قرمزرنگ و سیال که در رگهای بدن (وریدها + شریانها) جریان دارد و مرکب است از دو قسمت : 1 - سلولهای کوچکی بنام «گلبول قرمز...
-
مغز
لغتنامه دهخدا
مغز. [ م َ ] (اِ) ماده ٔ عصبی که در جوف کله ٔ سرواقع شده و آن را پر کرده . (ناظم الاطباء). مخ . دماغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دماغ . و با لفظ کافتن و خراشیدن و پریشان کردن و پریشان شدن و پریشان داشتن و در عطسه افکندن و در رعاف آوردن و در استخوا...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...