کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلابی
لغتنامه دهخدا
گلابی . [ گ ُ ] (اِخ ) چشمه ... از بلوکات داراب و سرچشمه رود شاهیجان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 199).
-
گلابی
لغتنامه دهخدا
گلابی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48هزارگزی باختر کوهدشت و 48هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت . هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است . آب آن از چاه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیا...
-
گلابی
لغتنامه دهخدا
گلابی .[ گ ُ ] (اِ مرکب ) قسمی از امرود و اقسام آن بسیار است . بلخی ، نطنزی [ نظیر ]، عباسی و امیری . (آنندراج ). امرود. (غیاث ). از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد . (گیاه شناسی گل گلاب ص 227). سفرجل . شاه میوه . کمثری : به گلابی نفس ک...
-
واژههای مشابه
-
عید گلابی
لغتنامه دهخدا
عید گلابی . [ دِ گ ُ ] (اِخ ) عیدی بود که در عهد اکبرشاه در هندوستان موسوم بود و در آن روز امرا شیشه های گلاب پیشکش میکردند. این رسم در اواسط عهد محمد اورنگ زیب برافتاد. (از آنندراج ) : ز خلقش تا صبا در فیض یابی است به گلشن هر سحر عید گلابی است . ملا...
-
گردن گلابی
لغتنامه دهخدا
گردن گلابی . [ گ َ دَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گردنی دراز و باریک دارد. || سخت نحیف ، لاغر و نزار.
-
عود گلابی
لغتنامه دهخدا
عود گلابی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سفید و سیاهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). عودو گلاب . رجوع به ترکیب «عود و گلاب » ذیل «عود» شود.
-
کات گلابی
لغتنامه دهخدا
کات گلابی . [ ت ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کات هندی . کاد هندی .
-
جستوجو در متن
-
بارپوست
لغتنامه دهخدا
بارپوست . (اِ مرکب ) نوعی از مرکبات است که پوست میوه ٔ آن چون پوست لیموی شیرین زرد و شکل آن چون گلابی کشیده و دراز باشد، بزرگتر از گلابی .
-
دم کج
لغتنامه دهخدا
دم کج . [ دُ ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دم او کج است . که دمی کج دارد. || کژدم . عقرب . شبوة. دم کژ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کژدم شود. || قسمی امرود. نوعی گلابی پیش رس . (یادداشت مؤلف ): دمش کجه گلابی ، مال کرجه گلابی (از تداول عامه ٔ فروشندگان ...
-
اربون
لغتنامه دهخدا
اربون . [ اُ ] (اِ) گلابی و امرود است و ارمون هم گویند. (شعوری ).
-
تلکا
لغتنامه دهخدا
تلکا. [ ت ِ ل ِ ] (اِ) نامی است که در زیارت به گلابی دهند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 238). رجوع به امرود و گلابی شود.
-
شاه میوه
لغتنامه دهخدا
شاه میوه . [ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) میوه ٔ بزرگ . میوه که در نوع خود ممتاز و بهتر باشد. || قسم بسیار درشت و آبدار و شیرین از گلابی . امرود. گلابی . کمثری . (یادداشت مؤلف ).
-
امبرو
لغتنامه دهخدا
امبرو. [ اَ ب ِ ] (اِ) در شفارود امرود را گویند. (از جنگل شناسی ، تألیف کریم ساعی ص 238). گلابی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امبرود و امرود و گلابی شود.