کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلابتون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلابتون
لغتنامه دهخدا
گلابتون . [ گ ُ ] (اِ) ابریشم غاژکرده و به صورت پنبه ٔ محلوج درآمده . (یادداشت به خط مؤلف ). رشته ٔ زر و سیم . (ناظم الاطباء): و کیف جیب به ریسمان زر رشته که آنرا گلابتون نیز خوانند. (دیوان نظام قاری ص 155). طلایی باشدکه از حدیده کشیده به هیأت ریسم...
-
واژههای مشابه
-
گیس گلابتون
لغتنامه دهخدا
گیس گلابتون . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) دارای گیسویی چون گلابتون . دارای گیسویی چون تارهای زر. مو بور. موطلایی . دختری که گیس گلابتون دارد. طلایی گیسوان . (از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
کناری
لغتنامه دهخدا
کناری . [ ک ُ ] (اِ) مأخوذ از هندی ، گلابتون و رشته ٔ زر و سیم و زری . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
کناری فروش
لغتنامه دهخدا
کناری فروش . [ ک ُ ف ُ ] (نف مرکب ) گلابتون فروش . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
سبولو
لغتنامه دهخدا
سبولو. [ ] (ع اِ) گلابتون . نخ ابریشم . نخ قند. نخ پرک . (دزی ج 1 ص 631).
-
زررشته گر
لغتنامه دهخدا
زررشته گر. [ زَ رِ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) گلابتون ساز و زرکش .
-
زرسان
لغتنامه دهخدا
زرسان . [ زَ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) زرمانند. || ریزه و پاره ٔ زر. || گلابتون و رشته ٔ زر و تار زر. (ناظم الاطباء).
-
بزیون
لغتنامه دهخدا
بزیون . [ ب ُزْ ] (اِ) یک نوع پارچه ٔ گلابتون دوزی و زربفت و کیمخواب . (ناظم الاطباء). نوعی از ابریشم نفیس . (آنندراج ). سندس . دیبا. و احتمال دارد معرب پرنون باشد. (یادداشت بخط دهخدا).
-
گل پاپوش
لغتنامه دهخدا
گل پاپوش . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که از ابریشم و گلابتون و مانند آن بر تیماج و سقلات کفش دوزند و هم از چوب سازند و در پاشنه ٔ کفش تعبیه کنند و گلهای عاج در آن پرچین نمایند و آنرا کوکب کفش نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به گل کفش شود.
-
زردوزی
لغتنامه دهخدا
زردوزی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل زردوز. (فرهنگ فارسی معین ). چکن دوزی و شغل دوختن جامه رابا تارهای زر و گلابتون . (ناظم الاطباء) : به قدر شغل خود باید زدن لاف که زردوزی نداند بوریاباف . نظامی .|| (اِ مرکب ) محلی که در آن پارچه ٔ زری دوزند. (فرهنگ فار...
-
کارپیچ
لغتنامه دهخدا
کارپیچ . (اِ مرکب ) جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافه ٔ کار خود سازند بجهت محافظت آن . (برهان ). لفافه که زردوزان برای قماش سازند. (انجمن آرای ناصری ). بقچه . || دسته و بسته . تنگ . پشتاره . (ناظم الاطباء).
-
محشی
لغتنامه دهخدا
محشی . [ م ُ ح َش ْ شی ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحشیه . کسی که می آراید کنار جامه را با ریشه و یا حاشیه و یا یراق و طراز گلابتون . (ناظم الاطباء). || حاشیه نویسنده بر کتابی . آنکه برای توضیح متن بر کتابی حاشیه نویسد. حاشیه نویس : ابوطالب محشی سیوطی . (ی...
-
ملیله
لغتنامه دهخدا
ملیله . [ م َ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) رشته های تاب داده و پیچیده از زر و سیم . (ناظم الاطباء). تار نقره ای یا تلائی که میانش مثل لوله خالی باشد که با آن روی پارچه ملیله دوزی می کنند. اگر تار نقره ای یا تلائی باریک باشد که در سوراخ سوزن برود گلابتون است و...