کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفت و شنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گفت و شنود
لغتنامه دهخدا
گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گفتن و شنودن . مباحثه . مکالمه . جر و بحث : تااز برای گفت و شنود است خلق راگوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.سوزنی .عمری گذشت و گفت و شنود تو رو ندادای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم . عرفی (...
-
جستوجو در متن
-
شنود
لغتنامه دهخدا
شنود. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) شنودن .عمل شنودن . اِستماع . مقابل گفت . (یادداشت مؤلف ).- شنود و گفت ؛ شنیدن و گفتن : گرنه از بهر شنود و گفت مدح تو بدی آدمی را نافریدی ذوالمنن گوش و دهن . سوزنی .- گفت و شنود ؛ سخن کردن و استماع نمودن :...
-
مقاول
لغتنامه دهخدا
مقاول . [ م ُ وِ ] (ع ص ) آنکه مشغول گفت و شنود است . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقاولة شود.
-
گوش آوایی
لغتنامه دهخدا
گوش آوایی . (حامص مرکب ) شنوایی ، یعنی هرچه شنود خوب فهم کند و نیک یاد گیرد. (ناظم الاطباء). صفت کسی که هرچه می شنود خوب فهم می کند و یاد می گیرد.
-
خوب محضر
لغتنامه دهخدا
خوب محضر. [ م َض َ ] (ص مرکب ) خوش محضر. خوش مجلس . خوش گفت و شنود.
-
محاورات
لغتنامه دهخدا
محاورات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ محاورة. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محاورة شود. مکالمه و گفتگو و گفت و شنود. (ناظم الاطباء). || هم کلامی ها. (غیاث ).
-
تیزگوش
لغتنامه دهخدا
تیزگوش . (ص مرکب ) آنکه اندک آوازی را می شنود و دریافت می کند. (ناظم الاطباء). دارای گوشی سخت شنوا که زود شنود. که آواز آهسته شنود : برآمد یکی گرد و برشد خروش همه کر شدی مردم تیزگوش .(شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2424).سخت پای و ضخم ران و راست دست و...
-
گوش آوای
لغتنامه دهخدا
گوش آوای . (ص مرکب ) شخصی را گویند که هر چیز شنود خوب فهم کند و یاد گیرد. (برهان ). و به همین معنی است گوش تیز. (آنندراج ). گوش سرای .
-
مثاهاة
لغتنامه دهخدا
مثاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) قول کردن و گفت و شنود کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
-
ملند
لغتنامه دهخدا
ملند. [ م ُ ل َ ] (ص )آنکه گوش می دهد و آنکه می شنود و اطاعت می کند. || بسیارگوینده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس )
-
منتدب
لغتنامه دهخدا
منتدب . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) کسی که می شنود خداوند عالم استغفار وی را و اجابت می کند دعای او را. (ناظم الاطباء). و رجوع به انتداب شود.
-
بگومگو
لغتنامه دهخدا
بگومگو. [ ب ِ م َ ] (اِمص مرکب ) از اتباع است . جدال لفظی . جر و بحث .مجادله ٔ لفظی .گفت و شنود. مجادله . مشاجره . محاجه .
-
خوش سماع
لغتنامه دهخدا
خوش سماع . [خوَش ْ / خُش ْ س َ ] (ص مرکب ) آنکه موسیقی دوست دارد.آنکه آهنگ موسیقی را با اشتیاق می شنود : مشک جعد و مشک خط و مشکناف و مشکبوی خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان . منوچهری .|| آنکه کلام دیگری را خوش می شنود. آنکه طاقت شنیدن بحث و ...
-
مترح
لغتنامه دهخدا
مترح . [ م ُ رِ ] (ع ص ) آن که پیوسته چیزهای نامرغوب بیند و شنود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).