کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفته بودم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غلط گفته
لغتنامه دهخدا
غلط گفته . [ غ َ ل َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )غلطگفته شده . سخنی که به غلطگفته باشند : غلطگفته را تازه کردم طرازبدین عذر واگفتم آن گفته باز.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
تابعی
لغتنامه دهخدا
تابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاّ...) فرزند شهر هرات است و نقاشی کاسه و طبق می کندو گاهی نغمه ای از او سر می زند از اوست این رباعی :دور از تو به درد و محنت و غم بودم باسینه ٔ ریش و چشم پر نم بودم با نی همه شب بناله همدم بودم بی یاد تو القصه دمی کم بودم . ...
-
تمنا
لغتنامه دهخدا
تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) میرزا محمد علی از مردم شاهجهان است . از اوست :نمیدانم چه محفل بود شب جایی که من بودم که یک نامحرمش دل بود شب جایی که من بودم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
غله کوفتن
لغتنامه دهخدا
غله کوفتن . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) کوفتن غله . گندم و جو و ارزن و جز آن را کوبیدن . رجوع به غله شود : بکار دهقانی مشغول می بودم . روزی به غله کوفتن مشغول شده بودم ... (انیس الطالبین ص 103).
-
تله کشی
لغتنامه دهخدا
تله کشی . [ ت ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) تعب بری برای کسی بی مزدی یا با مزدی سخت کم . بیگاری گونه ای . بیگاری : تا جوان بودم و می توانستم تله کشی شان را بکنم خوب بودم ، حالا دیگر بد شدم . وبا کردن صرف می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
امینی
لغتنامه دهخدا
امینی . [اَ ] (حامص ) امین بودن . امانت دار بودن : از وفاداری و امینی اوشاد بودم به همنشینی او.نظامی .
-
شمت
لغتنامه دهخدا
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و ...
-
همایون بخت
لغتنامه دهخدا
همایون بخت . [ هَُ یوم ْ ب َ ] (ص مرکب ) خوش بخت . خجسته بخت . کامیاب . موفق : از سر طالع همایون بخت رفت سلطان مشرقی بر تخت . نظامی .آمد آن بانوی همایون بخت چوعروسان نشست بر سر تخت . نظامی .من اول بس همایون بخت بودم که هم باتاج و هم باتخت بودم .نظامی...
-
ریورتون
لغتنامه دهخدا
ریورتون . [ ری وَ ] (اِخ ) ریورثون . نام محلی در بخارا بوده است : در ریورتون شبی با جمعی از درویشان در منزلی نشسته بودم ... در آن سرما از ریورتون به قصر عارفان آمدم ... در آن سرما از قصر عارفان باز به طرف ریورتون متوجه شدم . (انیس الطالبین ص 130). شب...
-
عیدوار
لغتنامه دهخدا
عیدوار. [ عیدْ ] (ص مرکب ) چون عید. بسان عید : درروزه بودم از سخن ، او جامه ٔ دو عیدبر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد.خاقانی .
-
کنجکاو شدن
لغتنامه دهخدا
کنجکاو شدن . [ ک ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفحص شدن . دقیق گشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : من چون خیلی چیزهای راست و دروغ راجع به بدرفتاری آلمانیها شنیده بودم کنجکاو شدم . (زنده به گور هدایت از فرهنگ فارسی معین ).
-
گاهوار
لغتنامه دهخدا
گاهوار. [ هَْ ](اِ مرکب ) مهد. گهواره . گاهواره . منجک : وقت طفلیم که بودم شیرجوگاهوارم را که جنبانید؟ او. مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 162).رجوع به گاهواره و گهواره شود.
-
نگار نهادن
لغتنامه دهخدا
نگار نهادن . [ ن ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نگار بستن . حنا بستن . حنا بر دست و پای نهادن : شیرمرد همه جهان بودم عشق بر دست من نگار نهاد.عطار.
-
ستوری
لغتنامه دهخدا
ستوری . [ س ُ ] (حامص ) ستور بودن . حالت ستور : سوی خردمند ز خر خرتر است هر که مر او را بستوری رضاست . ناصرخسرو.از حال نباتی برسیدم بستوری یک چند همی بودم چون مرغک بی پر.ناصرخسرو.