کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گفتاری فکری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک گفتاری
لغتنامه دهخدا
نیک گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) نیکوسخنی . نیک گفتار بودن .
-
تازه گفتاری
لغتنامه دهخدا
تازه گفتاری . [ زَ / زِ گ ُ ] (حامص مرکب ) تازه گویی . نوپردازی : مگر دولت شه کند یاریی درآرد بمن تازه گفتاریی .نظامی .
-
تلخ گفتاری
لغتنامه دهخدا
تلخ گفتاری . [ ت َ گ ُ ] (حامص مرکب ) درشت گویی . گفتن سخنان تلخ و درشت : تو در دل من از آن خوشتری و شیرین ترکه من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری .سعدی .
-
راست گفتاری
لغتنامه دهخدا
راست گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل راست گفتار. راستگویی . راستگو بودن . سخن راست گفتن . راستگویی پیشه ساختن : مرا که شکر وثنای تو گفته ام همه عمرمگر خدای نگیرد براست گفتاری . سعدی .و با یکدیگر مصادقت و راست گفتاری شعار کردی . (تاریخ قم ص 252). در...
-
شیرین گفتاری
لغتنامه دهخدا
شیرین گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت شیرین گفتار. شیرینی و خوشی بیان . شیرین سخنی و خوش بیانی : در مقام شیرین گفتاری و شیرین کلامی درآیند. (تزوک تیموری ، نسخه ٔ خطی ، از مجله ٔ دانش سال 2 شماره ٔ 2 ص 83). رجوع به شیرین گفتار و شیرین سخنی شو...
-
نرم گفتاری
لغتنامه دهخدا
نرم گفتاری . [ ن َ گ ُ ] (حامص مرکب ) نرم گفتار بودن . رجوع به نرم گفتار شود : چون که ماهان ز روی دلداری دید در پیر نرم گفتاری .نظامی .
-
چرب گفتاری
لغتنامه دهخدا
چرب گفتاری . [ چ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) چرب زبانی . چرب سخنی . چرب گوئی . خوش زبانی . خوش سخنی . نرم گفتاری . رجوع به چرب گفتار و چرب زبانی و چربگوئی شود.
-
خوب گفتاری
لغتنامه دهخدا
خوب گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) خوش سخنی . شیرین زبانی . شیرین سخنی : ز خلق گوی لطافت تو برده ای امروزبه خوبرویی و سعدی بخوب گفتاری .سعدی .
-
خوش گفتاری
لغتنامه دهخدا
خوش گفتاری . [ خوَش ْ / خُش ْگ ُ ] (حامص مرکب ) شیرین زبانی . خوش سخنی . خوش زبانی .
-
جستوجو در متن
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (اِ) چهر. چهره . رخ . رخسار. وجه . صورت . محیا. مطلع. طلعت . معرف . منظر. دیدار. گونه . سیما. رو. (یادداشت مؤلف ). رو و رخسار است که به عربی وجه گویند. (از برهان ). نقبه . جبله . عارض . (منتهی الارب ). ترعه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ص...