کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشنی داده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشنی داده
لغتنامه دهخدا
گشنی داده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) میوه دارشده . || خرمابن باردارشده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گشنی کردن
لغتنامه دهخدا
گشنی کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جفت شدن . نزدیکی کردن . بر ماده برشدن : حائض ؛ ناقه ای که نر بر وی گشنی نتواند کرد از تنگی اندامش . (السامی فی الاسامی ). استخلاط؛ گشنی کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مطلق
لغتنامه دهخدا
مطلق . [ م ُ طَل ْ ل َ ] (ع ص ) خرمابن گشنی یافته . (از اقرب الموارد). و رجوع به تطلیق شود. || طلاق داده شده . رهاشده . مورد توجه واقع نگردیده : آن عالم دین که از حکیمان عالم جز از اونشد مطلق .ناصرخسرو.
-
منوق
لغتنامه دهخدا
منوق . [ م ُ ن َوْ وَ ] (ع ص ) شتر ریاضت یافته ٔ رام کرده . || خرمابن گشنی داده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شتر بر صف ایستاده و بر گیاه بازداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز مرتب شده و منظم گشته و برصف ایستا...
-
مسدم
لغتنامه دهخدا
مسدم . [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از تسدیم . رجوع به تسدیم شود. || ماء مسدم ؛ آب ریزان . (از منتهی الارب ). آب جوشان و فوران کننده . || آبی که گذشت زمان آن را تغییر داده باشد. (از اقرب الموارد). || جمل مسدم ؛ شتر مهمل گذاشته و پشت ریش که ...
-
غسیل
لغتنامه دهخدا
غسیل . [ غ َ ] (ع ص ) شسته . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، غَسلی ̍، غُسَلاء، غُسالی ̍. یقال : هم غسلی و غسلاء، و هن غسالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شسته شده . مغسول . مغسولة. (اقرب الموارد). غسل داده شده . غَسل شده . رجوع به غُسل و غَسل شود. ...
-
توبیر
لغتنامه دهخدا
توبیر. [ ت َ ] (ع مص ) گشنی داده شدن خرمابن : وُبِّرَت النخلة توبیراً(مجهولاً). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || موی ریزه ٔ زرد برآوردن چوزه ٔ شترمرغ . || رمیدن مردم و وحشت و بیگانگی نمودن . || پیوسته به جایی اقامت کردن . || رفتن شتر و...
-
فرط
لغتنامه دهخدا
فرط. [ ف َ ] (ع اِمص ) اسم است افراط را. (منتهی الارب ). اسم است افراط را: ایاک والفرط فی الامر؛ بپرهیز از تجاوز از حد در کار خود. (از اقرب الموارد) : فرط اکرام ملک بدو این بطر راه داده است . (کلیله و دمنه ). || (اِ) کوه خرد. (منتهی الارب ). کوه کوچک...
-
تناظر
لغتنامه دهخدا
تناظر. [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بهم نظر کردن . (زوزنی ). بریکدیگر نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || تناظرت النخلتان ؛ یعنی ، نگریست خرمابن ماده بسوی نر و گشنی حاصل نشد یا که گشنی داده نشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
عریض
لغتنامه دهخدا
عریض . [ ع َ ] (ع ص ) پهناور. (منتهی الارب ). خلاف طویل . (از اقرب الموارد). باپهنا. دارای عرض زیاد. پهن . پهناور. (فرهنگ فارسی معین ). عُراض . (اقرب الموارد). و رجوع به عُراض شود. ج ، عِراض . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : به تخته های عریض ترتیب دا...
-
معید
لغتنامه دهخدا
معید. [ م ُ ] (ع ص ) اعاده کنند و دوبارکننده . (ناظم الاطباء). اعاده کننده و باربارکننده ٔ کاری . (غیاث ) (آنندراج ). بازگشت دهنده . برگرداننده . بازگرداننده . تکرارکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوزنی «العود احمد» مدح شه را شو معیدعید شاه خسر...
-
دست کش
لغتنامه دهخدا
دست کش . [ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دست کشنده . کشنده ٔ دست . || قاید نابینا را گویند و آن شخصی باشد که دست کوران را گرفته به هر جانب میبرد. (برهان ) (از آنندراج ). عصاکش . (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا). کسی که مردمان کور را به هر جانب میبرد و آنها...
-
عید
لغتنامه دهخدا
عید. (ع اِ)خوی گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هرچه بازآید از اندوه و بیماری و غم و اندیشه و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || موسم . (اقرب الموارد). || روز فراهم آمدن قوم . (منتهی الارب ) ...