کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشنیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشنیز
لغتنامه دهخدا
گشنیز. [ گ َ ] (اِ) رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان ). شادمان . خرسند. مسرور. خوشحال . شادی و شعف . خوشی و خرمی . (از ناظم الاطباء).
-
گشنیز
لغتنامه دهخدا
گشنیز. [ گ ِ ] (اِ) در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فرانسوی ) . گشنیز گیاهی است از تیره ٔ چتریان که برگهای تازه ٔ آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است . گشنیج . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ر...
-
واژههای مشابه
-
گشنیز حصرم
لغتنامه دهخدا
گشنیز حصرم . [ گ ِ زِ ح ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ). و گشنیزه نیز آمده است : حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشهاست بر سر گشنیزه ٔ حصرم روان افشانده اند.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 114).
-
گشنیز کوهی
لغتنامه دهخدا
گشنیز کوهی . [ گ ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از نبات مخلصه است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اسم فارسی تخم مخلصه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
آب گشنیز
لغتنامه دهخدا
آب گشنیز. [ ب ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از کوفتن برگ و ساق گشنیز حاصل کنند.
-
جستوجو در متن
-
گشنیج
لغتنامه دهخدا
گشنیج . [ گ ِ ] (اِ) گشنیز. رجوع به گشنیز شود.
-
گشنیزی
لغتنامه دهخدا
گشنیزی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) بسان گشنیز. بمانند گشنیز. || ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است . ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است : تک خال گشنیزی . دو لوی گشنیزی . ده لوی گشنیزی .
-
تالکی
لغتنامه دهخدا
تالکی . (اِ) گشنیز صحرایی باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). گشنیز کوهی . (برهان ) (آنندراج ). گشنیج دشتی . (شرفنامه ٔ منیری ). گشنیز بری . (ناظم الاطباء). تالگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تالگی شود.
-
نمشک
لغتنامه دهخدا
نمشک . [ ن َ م َ ] (اِ) گشنیز. (ناظم الاطباء).
-
کسبرة
لغتنامه دهخدا
کسبرة. [ ک ُ ب ُ / ب َ رَ ] (ع اِ) گشنیز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشنیز و آن رستنی باشد معروف که تازه ٔ آن را در آش بیمار کنند و خشک آن را با نبات بسایند و بخورند. گویند چهل آب گشنیز مهلک و کشنده است . (از برهان ). کزبره . (فهرست...
-
بغنج
لغتنامه دهخدا
بغنج . [ ب ُ غ ُ ] (اِ) تخم گشنیز. (ناظم الاطباء).
-
تند
لغتنامه دهخدا
تند. [ ] (ع اِ)کزبره . گشنیز. (از دزی ج 1 ص 153).
-
کشنیز
لغتنامه دهخدا
کشنیز. [ ک ِ / ک ُ ] (اِ) کشنیج . گشنیز : به چرخ گندناگون بر دو نان بینی ز یک خوشه که یک دیگ ترا کشنیز ناید زان دوتا نانش . خاقانی .رجوع به گشنیز و غیاث شود.