کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشنسب آذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشنسب آذار
لغتنامه دهخدا
گشنسب آذار.[ گ ُ ن َ ] (اِخ ) از جمله ٔ رجالی که قبل از جلوس وهرام پنجم به مقام واستریوشان سالار رسیده است . رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 129 و 143 شود.
-
واژههای مشابه
-
گشنسب اسپاذ
لغتنامه دهخدا
گشنسب اسپاذ. [ گ ُ ن َ اَ ] (اِخ ) برادر رضاعی خسروپرویز که فرمانده کل نیروی کشور در زمان او بوده است . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 516 و 517 شود.
-
گشنسب داد
لغتنامه دهخدا
گشنسب داد. [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) سردار ایرانی ، ملقب به نخوراگ که زرمهر او را مأمور مذاکره با ارمنیان نموده بود. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 318 و 382 و بعد).
-
پیر گشنسب
لغتنامه دهخدا
پیر گشنسب . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ شاپور دوم . وی بدین عیسوی درآمد و نام مارسابها گرفت و بدین سبب وی را شکنجه کردند و بهلاکت رسانیدند. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 336).
-
مهران گشنسب
لغتنامه دهخدا
مهران گشنسب . [ م ِ گ ُ ن َ ] (اِخ ) ژرژ گیورگیس . نسطوریان او را که از دودمانی بسیار عالی بود طرفدار خود کرده و او را به نام گیورگیس تعمید داده بودند. نسب او به پادشاهان میرسید و پدرش والی نصیبین و جدش حاکم انطاکیه ٔ جدید بود که انوشیروان بنا نهاد. ...