کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشت زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشت زدن
لغتنامه دهخدا
گشت زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن . (آنندراج ) : به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.بنای هروی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
گشت رودخانه
لغتنامه دهخدا
گشت رودخانه . [ گ َ ت ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 9هزارگزی جنوب شهر فومن . هوای آن معتدل ومرطوب و دارای 1074 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ گشت و محصول آن برنج ، چای ، ابریشم و لبنیات است . شغل اهالی ...
-
گشت زمان
لغتنامه دهخدا
گشت زمان . [ گ َ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گشت زمانه صرف دهر. گردش روزگار : نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش . فردوسی .برون کند چو درآمد به خشم گشت زمان ز قصر قیصر و از خوان خویشتن خان را. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 9).کسی که عی...
-
گشت سلامتی
لغتنامه دهخدا
گشت سلامتی . [ گ َ ت ِ س َم َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از خراج باشد که قاضیان هنگام مداورت از رعایا برگیرند. (آنندراج ).
-
گشت برگشت
لغتنامه دهخدا
گشت برگشت . [ گ َ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) پیچ برپیچ . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نام رستنی بود بر هم پیچیده ، مانند ریسمان بهم تافته و از پنج عدد بیشتر نمی باشد و قاطع شهوت است و اگرطفلی در گهواره گریه بسیار کند در زیر او قدری از آن بگذارند آرام ...
-
هم گشت
لغتنامه دهخدا
هم گشت . [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) هم سیر. دو کس که با هم سیر و گردش نمایند. (آنندراج ).
-
سال گشت
لغتنامه دهخدا
سال گشت . [ گ َ ] (ن مف مرکب ) پیر سال خورده . (آنندراج ) سالدیده . پیر. (استینگاس ).
-
پنج گشت
لغتنامه دهخدا
پنج گشت . [ پ َ گ ُ ] (اِ مرکب ) نباتی است که به هندی سنهانو گویند. (غیاث اللغات ). تخم آن را فلفل صفالبه نامند. پنج انگشت . رجوع به پنج انگشت شود.
-
گشت و گدایی
لغتنامه دهخدا
گشت و گدایی . [ گ َ ت ُ گ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش برای گدایی .
-
سال گشت شدن
لغتنامه دهخدا
سال گشت شدن . [ گ َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) یکسال بر چیزی گذشتن . تحویل سال . گذشتن : احال الشی ٔ؛ سال گشت شدن چیزی . (منتهی الارب ).
-
سیر و گشت
لغتنامه دهخدا
سیر و گشت . [ س َ / س ِ رُ گ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش . تفرج : همیشه بسیر و گشت ؛ تحیتی است که سیرکننده و تفرج کننده را گویند. (یادداشت بخط مؤلف ). تفرج و تفریح .
-
جستوجو در متن
-
تندی زدن
لغتنامه دهخدا
تندی زدن . [ ت ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخت اثر کردن : چو بر شاپور تندی زد خمارش ز رنج دل سبک تر گشت بارش .نظامی .
-
چرخه زدن
لغتنامه دهخدا
چرخه زدن . [ چ َ خ َ / خ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) رشتن و تافتن . (ناظم الاطباء). رجوع به چرخه زن شود. || گشت زدن . پرسه زدن . بیهوده و بدون قصد راه رفتن . از سوئی به سوئی رفتن : چون روباه چرخه مزنید، هر زمان بجایی دیگر سر برزنید. (اسرار التوحید چ بهمنیار...