کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشمه گشا
لغتنامه دهخدا
چشمه گشا. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) چشمه گشاینده . بازکننده ٔ چشمه . آن کس یا آن چیز که چشمه ٔ آب را از زمین یا از کوه و جز آن باز کند و جاری سازد. و رجوع به چشمه گشادن شود. || (اِ مرکب ) ظاهراً به معنی سحر و جادو و شعبده نیز آمده است : ...
-
چهره گشا
لغتنامه دهخدا
چهره گشا. [ چ ِ رَ / رِ گ ُ ] (نف مرکب ) بردارنده ٔ حجاب از رخ . گشاینده ٔ صورت . چهره گشای . جلوه نما. زنی که روی خود باز و اظهار دلربائی کند. || مصور و صورتگر. (از ناظم الاطباء). نقاش . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
دلگشائی
لغتنامه دهخدا
دلگشائی . [دِ گ ُ ] (حامص مرکب ) دل گشایی . حالت و چگونگی دل گشا.(یادداشت مرحوم دهخدا). انبساط خاطر. دل گشا بودن .
-
عقده گشای
لغتنامه دهخدا
عقده گشای . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] (نف مرکب ) عقده گشا. عقده گشاینده . گشاینده ٔ گره . || مشکل گشا. و رجوع به عقده گشا شود : چون دم صبح گشت عقده گشای عود را سوخت خاک صندل سای . نظامی .قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای ما را نگذارد که درآئیم ز پای .حافظ.
-
افسون گشای
لغتنامه دهخدا
افسون گشای . [ اَ گ ُ ] (نف مرکب )کارآزموده در جادوگری . افسون گشا. (ناظم الاطباء).
-
راهگشای
لغتنامه دهخدا
راهگشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند : گفت کای رخنه بند راهگشای دولتت بر مراد راه گشای . نظامی .و رجوع به راه گشادن و راه گشودن شود.
-
ره گشای
لغتنامه دهخدا
ره گشای . [ رَه ْ گ ُ] (نف مرکب ) ره گشا. آغازنده ٔ راه و گشاینده ٔ راه . (ناظم الاطباء). رجوع به راه گشای شود. || (اِمرکب ) نام روز هفدهم از هر ماه یزدجردی . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
-
شراب ریختن
لغتنامه دهخدا
شراب ریختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) شراب دادن . می از جام به پیاله سرازیر کردن : دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریزمیی به ساغر من همچو آفتاب بریز.خاقانی .
-
فروبستگی
لغتنامه دهخدا
فروبستگی . [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) پیچیدگی : چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش .حافظ.
-
محمدآباد
لغتنامه دهخدا
محمدآباد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (محمدآباد دست گشا) دهی است از دهستان کنار شهر بخش بروسکن شهرستان کاشمربا 346 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
خفقان دار
لغتنامه دهخدا
خفقان دار. [ خ َ ف َ ] (نف مرکب )خفقان دارنده . طپش دل دارنده . نفس گرفته : خیک است زنگی خفقان دار کز جگروقت دهان گشا همه صفرا برافکند.خاقانی .
-
کام و زبانه
لغتنامه دهخدا
کام و زبانه . [ م ُ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نر و لاس . بند و گشا. (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح نجاران فرورفتگی در چوب که با اسکنه پیدا آید و برآمدگی که در چوب دیگر پیدا آید و با قرار دادن زبانه درون کام آن دو چوب بهم اتصال یابد.
-
گیتی گشای
لغتنامه دهخدا
گیتی گشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) به معنی گیتی گشا. فاتح عالم . (از ناظم الاطباء) : جهاندار محمود گیتی گشای خداوند شمشیر و فرهنگ و رای . فردوسی .آفتاب رای گیتی گشایش از تتق حشمت نورافشان شد. (حبیب السیر ص 124).
-
گره بر ابرو انداختن
لغتنامه دهخدا
گره بر ابرو انداختن . [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ترش رو شدن . عبوس گشتن : گره ز ناز بر آن ابروی دوتا انداخت بکار ما گرهی ز آن گره گشا انداخت .درویش واله هروی .
-
گره گشودن
لغتنامه دهخدا
گره گشودن . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن گره : نیست جز دندان شکستن چاره ای کج بحث رااز دم عقرب گره نتوان گشود الا به سنگ . صائب .رجوع به گره گشادن و گره گشایی و گره گشا شود.