کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشاد بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گشاد دادن
لغتنامه دهخدا
گشاد دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) راندن تیر از کمان . انداختن . افکندن . رجوع به گشاد شود. || نشاندن مهره های تک در خانه ٔ نرد.
-
گشاد شدن
لغتنامه دهخدا
گشاد شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فراخ شدن . وسعت یافتن . مقابل تنگ شدن .
-
گشاد کار
لغتنامه دهخدا
گشاد کار. [ گ ُ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) افتتاح یا انجام کار. (ناظم الاطباء) : گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشاز پیشانی .حافظ.
-
کون گشاد
لغتنامه دهخدا
کون گشاد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد. || کنایه است از تنبل . کاهل . (فرهنگ فارسی معین ). سخت کاهل در کارها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم تنبل و سست و پی کار نرو. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
گردن گشاد
لغتنامه دهخدا
گردن گشاد. [ گ َ دَ گ ُ ] (ص مرکب ) گردن کلفت . نیرومند : چو خصمی قوی دید گردن گشادبه یک ضرب او نیز گردن نهاد.نظامی .
-
پیزی گشاد
لغتنامه دهخدا
پیزی گشاد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) سخت کاهل و بیکاره . پیزی شل . گَل گیوه گشاد.
-
دل گشاد
لغتنامه دهخدا
دل گشاد. [ دِ گ ُ ] (ص مرکب ) (اصطلاح خانگی ) گشاددل . دل گنده . دل فراخ . که همه ٔ کارها را به فردا گذارد. لاابالی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کسی که از غم و غصه بیرون آمده و فرح و شادی بر او روی آورده باشد. (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
دهن گشاد
لغتنامه دهخدا
دهن گشاد. [ دَهََ گ ُ ] (ص مرکب ) که دهانی باز و گشاده دارد؛ کوزه و شیشه ٔ دهن گشاد. مقابل دهن تنگ . (یادداشت مؤلف ).
-
شیله گشاد
لغتنامه دهخدا
شیله گشاد. [ ل ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 144 تن . آب آن از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
گیوه گشاد
لغتنامه دهخدا
گیوه گشاد. [ گی وَ / وِ گ ُ ] (ص مرکب ) گشادگیوه . یا گِل گیوه گشاد. تنبل و کاهل . (یادداشت مؤلف ). و در نزد عوام دشنام مانندی باشد چون پیزی گشاد.- گیوه ٔ گشاد داشتن ؛ سخت کاهل و بیکار بودن . (یادداشت مؤلف ). گِل گیوه گشاد داشتن .
-
گل و گشاد
لغتنامه دهخدا
گل و گشاد. [ گ َ ل ُ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت فراخ . نه به اندام : شلوار گل و گشاد.
-
روده گشاد کردن
لغتنامه دهخدا
روده گشاد کردن . [ دَ / دِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سکسکه کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
بند و گشاد
لغتنامه دهخدا
بند و گشاد. [ ب َ دُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حل و عقد. (آنندراج ) : زمانه ٔ ملکی کز کلک خاتمش در ملک هزار بند و گشاد و هزار برگ و نواست . انوری .هر بند و گشادی که بتو بازبسته بود تا تو عمل نکردی کجا گشاده شد. (کتاب المعارف ).ببین به بند و گشاد ...
-
بست و گشاد
لغتنامه دهخدا
بست و گشاد. [ ب َ ت ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) بستن و باز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نظم و نسق . (فرهنگ نظام ).حل و عقد. (فرهنگ نظام ). ترجمه ٔ حل و عقد. (آنندراج ). رتق و فتق : تا تو در بست و گشاد کارها میان جهد نبندی ترا هیچ کار نگشاید. (مر...