کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسیختگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسیختگی
لغتنامه دهخدا
گسیختگی . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل گسیختن . رجوع به گسیختن شود.
-
واژههای مشابه
-
لگام گسیختگی
لغتنامه دهخدا
لگام گسیختگی . [ ل ُ / ل ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل لگام گسیخته . بی بندوباری . افسارگسیختگی . لاابالی گری .
-
جستوجو در متن
-
افسار کردن
لغتنامه دهخدا
افسار کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهار کردن . افسار زدن . || کنایه از جلوگیری کردن از افسار گسیختگی و لاابالی گری .
-
بادکن
لغتنامه دهخدا
بادکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) گسیختگی و پارگی و دریدگی . (ناظم الاطباء). || آنچه آروغ آرد. رجوع به بادکش و بادشکن شود.
-
گسله
لغتنامه دهخدا
گسله . [ گ ُ س ِ / س َ ل َ /ل ِ ] (ن مف ) گسیخته شده . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به گسیختن شود. || (اِمص ، اِ) گسیختگی اشکوبهای موازی طبقات زمین . (فرهنگستان ص 22).
-
بیدخوردگی
لغتنامه دهخدا
بیدخوردگی . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیدخورده . ازهم گسیختگی و ریختگی پرزهای پارچه ٔ پشمی یا قالی و قالیچه که بسبب افتادن کرم بید پیدا شود.
-
نزده
لغتنامه دهخدا
نزده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زده ناشده . غیرمضروب . مقابل زده . رجوع به زده شود. || ننواخته . بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی .- امثال : نزده می رقصد ؛ کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کار...
-
عروةالوثقی
لغتنامه دهخدا
عروةالوثقی . [ ع ُرْ وَ تُل ْ وُ قا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) دست آویز محکم ، و عروه که بمعنی رسن شهرت دارد خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوشواره ٔ استوار. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ). عقد محکم و استوار. (ناظم الاطباء). دستاویز محکمتر. محکمترین دس...
-
شکستگی
لغتنامه دهخدا
شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چون زمین بر شکستگی است چراآسمان بی تفاوتست و فطور. ناصرخسرو. || ناسره بودن مسکوک فلزی : سفال را ...
-
شکست
لغتنامه دهخدا
شکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء...
-
اصمعی
لغتنامه دهخدا
اصمعی . [ اَ م َ ] (اِخ ) (122 هَ . ق . / 740 م . - 216 هَ . ق . / 831 م .) .نام و نسب : عبدالملک بن قریب بن علی بن اصمع باهلی . منسوب به جد خود که اصمع نام داشت ، و بکسر اول غلط است و سمعانی نیز اصمعی را انتساب به جد دانسته است . و برخی وی را به بنو...