کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسیختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسیختن
لغتنامه دهخدا
گسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) طبری بسته (بگسیخته ). گسلیدن . پاره شدن . قطع شدن . شکافتن . جدا کردن . رها کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مرادف گسستن و گسلیدن . (آنندراج ). بریدن و جدا کردن و قطع کردن : داعیه ٔ مهر نیست رفتن و باز آمدن قاعده ٔ ش...
-
واژههای مشابه
-
پیمان گسیختن
لغتنامه دهخدا
پیمان گسیختن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان گسلیدن . || شکسته شدن عهد : وفا از که جوید که پیمان گسیخت خراج از که خواهد که دهقان گریخت .سعدی .
-
رنگ گسیختن
لغتنامه دهخدا
رنگ گسیختن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ باختن . رنگ پریدن . بیرنگ شدن . رنگ گریختن . رنگ ریختن . رجوع به همین ماده ها شود : تا دیده عقد گوهرغلطان گسیخته رنگ عذار سبحه ٔ مرجان گسیخته . محمدسعید اشرف (از آنندراج ).تا بند از نقاب بت ما گسیخته از شرم ...
-
ناف گسیختن
لغتنامه دهخدا
ناف گسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناف افتادن . (فرهنگ نظام )(از آنندراج ). رجوع به ناف افتادن شود : ز سهم کمان رنگ خورشید ریخت ز بیم سنان ناف گردون گسیخت .قدسی (از فرهنگ نظام ).
-
پی گسیختن
لغتنامه دهخدا
پی گسیختن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) قطع کردن . بریدن . ترک مراوده کردن : پی از هر خس سایه پرورد بگسل نظر بر عزیزان جان پرور افکن .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
گسیختگی
لغتنامه دهخدا
گسیختگی . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل گسیختن . رجوع به گسیختن شود.
-
گسلش
لغتنامه دهخدا
گسلش . [گ ُ س ِ / س َ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گسیختن . (از سه یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به گسیختن شود.
-
درگسیختن
لغتنامه دهخدا
درگسیختن . [ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گسیختن . گسلیدن : اگر پالهنگ از کفت درگسیخت تن خویشتن خست و خون تو ریخت . سعدی .رجوع به گسیختن شود.
-
گسیخته
لغتنامه دهخدا
گسیخته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بریده . ازهم جدا شده . رجوع به گسیختن شود.
-
نگسیختن
لغتنامه دهخدا
نگسیختن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گسیختن .
-
گسختن
لغتنامه دهخدا
گسختن . [ گ ُ س ِ ت َ ] (مص ) مخفف گسیختن . شکستن . || شکافتن . || دریدن . || دفع نمودن . || سست گردانیدن . || جدا کردن . || رها کردن . || شکافته شدن . || شکسته شدن . || رها شدن . || سست گشتن . (ناظم الاطباء). برای تمام معانی رجوع به گسیختن شود.
-
ناگسیختن
لغتنامه دهخدا
ناگسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گسیختن به معنی دریدن و شکافتن و شکستن و پاره کردن .
-
برگسیختن
لغتنامه دهخدا
برگسیختن . [ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) برگسلیدن . برگسستن . قطع کردن . بریدن . رجوع به گسیختن و گسلیدن و گسستن در همین لغت نامه شود.