کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسل کردن
لغتنامه دهخدا
گسل کردن . [ گ ُ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گسیل کردن : این بگفت و لشکر را گسل کرد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ). رجوع به گسیل کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
گریبان گسل
لغتنامه دهخدا
گریبان گسل .[ گ ِ گ ُ س ِ ] (ن مف مرکب ) گریبان گسلیده . گریبان پاره .گریبان چاک . || مجازاً شکفته : غنچه که با باد گشایدش دل شد هم از آن باد گریبان گسل . میرخسرو (از آنندراج ).رجوع به گریبان شود.
-
نفس گسل
لغتنامه دهخدا
نفس گسل . [ ن َ ف َ گ ُ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه بازمی دارد وقطع می کند تنفس و تکلم را. (ناظم الاطباء). نفس بر.
-
غم گسل
لغتنامه دهخدا
غم گسل . [ غ َ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) آنچه یا آنکه غم را ببرد. غمزدا. آنچه یا آنکه رشته ٔ غم را بگسلد : سپهدار و گنج آکن و غم گسل کدیور بطبع و سپاهی بدل .(گرشاسب نامه ).
-
نیم گسل
لغتنامه دهخدا
نیم گسل . [ گ ُ س ِ ] (ن مف مرکب ) نیم گسسته . نیم گسلیده . شل شده : قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود.اثیر اخسیکتی .
-
پیمان گسل
لغتنامه دهخدا
پیمان گسل . [ پ َ / پ ِ گ ُ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه بر عهد خود ثابت نباشد. (آنندراج ). پیمان شکن . ناقض عهد. خلاف عهد کننده :دلبندم آن پیمان گسل ، منظورچشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان ، کز دل ببرد آرام را. سعدی .فریب وعده ٔ او گرچه صائب بارها خوردم هما...
-
جان گسل
لغتنامه دهخدا
جان گسل . [ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) تلف کننده ٔعمر. شکننده ٔ دل . (ناظم الاطباء). روح آزار. آنچه جان را گسسته سازد. پاره کننده ٔ جان . کشنده : کدام است گفت از شما شیردل که آید سوی نیزه ٔ جان گسل . دقیقی .دریغ این غم و حسرت جان گسل ز مادر جدا وز پد...
-
پروین گسل
لغتنامه دهخدا
پروین گسل . [ پ َ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) پروین شکن . شکننده ٔ پروین در زیبائی : اینْت لطف دل که از یک مشت گل ماه ِ او چون می شود پروین گسل . مولوی .
-
تعلق گسل
لغتنامه دهخدا
تعلق گسل . [ ت َ ع َل ْ ل ُ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) آنکه به چیزی درنیامیزد. (آنندراج ) (بهار عجم ). آزاد از علایق دنیوی و بی تعلق و بی علاقه . (ناظم الاطباء) : نه تن ز جان تعلق گسل توان پرداخت نه فرصتی که به این مشت گل توان پرداخت . رضی دانش (از آ...
-
جستوجو در متن
-
گسلانیدن
لغتنامه دهخدا
گسلانیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + انیدن ، پسوند متعدی ) متعدی گسلیدن . پاره کردن . قطع کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گسیختن و گسیختن کنانیدن و از هم جدا کردن . (ناظم الاطباء). گسلاندن . بریدن . قطع کردن : ملاح زمام از کفش درگ...
-
پیمان گسلیدن
لغتنامه دهخدا
پیمان گسلیدن . [ پ َ / پ ِ گ ُ س ِ دَ ] (مص مرکب ) پیمان گسستن . پیمان شکستن . نقض عهد کردن . خلف وعده کردن . از سر عهد و پیمان رفتن : به دوستی که وفا گر کنی و گرنکنی من از تو بر نکنم مهر و نگسلم پیوند. سعدی .چه باشد رشته ٔ پیمان عمرم نگسلد ساقی که خ...
-
مهمیز
لغتنامه دهخدا
مهمیز. [ م ِ ] (از ع ، اِ) مهماز. مهمز. مهموز. میخ آهنی که بر پاشنه ٔ موزه ٔ سواران باشد و این در اصل مهماز بود به قاعده ٔ اماله الف را به یاء بدل کردند. (غیاث ). آهنی به پاشنه ٔ کفش نهاده که سوار بدان اسب را سک زند. اسب انگیز. مخیز. (برهان ). بَرَص ...
-
مفتول
لغتنامه دهخدا
مفتول . [ م َ ] (ع ص ) تافته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر چیز تافته شده و پیچیده شده . (ناظم الاطباء). فتیله کرده . فتیله شده . تاب داده . فتیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- جعد مفتول ؛ زلف مفتول : جعد مفتول جان گسل باشدزل...